جایی نگو…

دین من، اسلام, نکاتی برای بچه حزب اللهی‌ها, نکته دیدگاهتان را بیان کنید

معمولاً به دانشجویانی که بدانم به دلیل مشکلات نتوانسته‌اند در امتحان آخر ترم خوب بنویسند، فرصتی می‌دهم که دوباره درس بخوانند و یواشکی بدون اینکه دانشگاه بفهمد بیایند در یکی از مؤسساتی که می‌روم و دوباره امتحان بدهند.

اگر دیدم از فرصت استفاده کرده‌اند و خوانده‌اند که هیچ، اما اگر دیدم باز هم قدر نمی‌دانند، دوباره دست رد به سینه‌شان می‌زنم و تا چهار پنج بار می‌فرستمشان خانه که دوباره درس بخوانند و هفته بعد بیایند. آنقدر می‌روند و می‌آیند تا بالاخره مجبور می‌شوند بنشینند مثل یک بچه خوب، درس بخوانند. وقتی فهمیدم حداقل‌های درس را فهمیده‌اند، کمترین نمره قبولی را می‌دهم. (مثلاً ۱۰ و یا در دوره‌های پودمانی، ۱۲)

در کل، عادت دارم از اضطرابِ نمره نگرفتن، به نفع خودشان استفاده کنم تا درس را بخوانند و بفهمند تا در ترم‌های بعد ضرر نکنند.

جالب است که دانشجویانی هستند که پنج بار می‌روند و می‌آیند باز می‌بینی جدی نگرفته‌اند!

در این مواقع (مثل امروز که در مورد دو دانشجو اتفاق افتاد) می‌گویم: نمره قبولی را می‌دهم، اما باید قول بدهی جایی نگویی من مربی‌ات بوده‌ام!

ناگهان می‌بینم جا می‌خورد. انگار بدترین اهانت را به او کرده‌ای! ناراحت می‌شود و می‌گوید: استاد! دست شما درد نکند! قهر می‌کند و خیلی ناراحت، می‌رود.

(می‌دانم که این جمله او را آزار می‌دهد و توهین بدی است، اما فکر می‌کنم داروی درد این نوع دانشجویان همین رفتار است. تلخ است، اما می‌دانم که این جمله تا ابد در گوششان تکرار می‌شود! شاید در دروس دیگر مواظب باشند که طوری رفتار نکنند که استادشان بگوید: جایی نگویید من استاد شما بوده‌ام! )

 

همیشه بعد از این جمله، خودم را تصور می‌کنم و خدا و معصومین دین را.
بدنم می‌لرزد!
نکند طوری رفتار کرده باشم که امام زمان بگوید: جایی نگویی من امام تو هستم! پیامبر بگوید: جایی نگویی من پیامبر تو بوده‌ام! امام علی بگوید: جایی نگویی پیرو من بوده‌ای!! خدا بگویید: جایی نگویی بنده من بوده‌ای!!
و خدا می‌داند دردناک‌تر از این، جمله‌ای نخواهد بود.
تصور کنید! در قیامت اگر این جمله را بشنویم، چقدر شرمنده می‌شویم!

در این مواقع انگار یک بلندگو در گوشم روشن می‌شود و دائم تکرار می‌کند که: کُونوا لَنا زَینا و لاتَکوُنوا عَلَینا شَینا! (مؤمنین! زینت ما باشید و نه مایه شرمساری ما!)

۷ پاسخ به “جایی نگو…”

  1. گرایی گقت:

    به خدا گفتم بیا جهان را قسمت کنیم!!!!

    آسمان مال من،ابراش مال تو.

    دریا مال من،موجاش مال تو.

    ماه مال من،خورشید مال تو……..

    خدا خندید و گفت:

    تو بندگی کن،همه دنیا مال تو…من مال تو…..

  2. یه دختره گقت:

    الهی؛
    اگر یک بار گویی بنده ی من، از عرش بگذرد خنده ی من.

  3. يه بنده خدا گقت:

    خستگی را تو به خاطر مسپار که افق نزدیک است و خدایی بیدار که تو را می بیند و به عشق تو

    همه حادثه ها می چیند که به یادش افتی یا بدانی که همه بخشش اوست و همینش کافیست

  4. يه بنده خدا گقت:

    سلام
    آمد رمضان هست دعا را اثری
    دارد دل من شور و نوای دگری
    ما بنده عاصی و گنهکار توییم
    ای داور بخشنده بما کن نظری
    حلول ماه مبارک رمضان، ماه رحمت و برکت و غفران بر شما مبارک باد

  5. وهاب گقت:

    سلام

    عاااااااالی بود

    احسنت به این ایده آفرینی

    خیلی اثرگذار بود…ممنونم

  6. احمدی گقت:

    عمیق بود. مخصوصاً آیه ی آخر که واقعاً مطلبتون رو تکمیل کرد. ممنون. موفق باشین.

  7. اشنا گقت:

    ای کاش ادما قدر لحظه های زندگیشون و می دوستند. ۱ اشتباه رو چند بار تکرار نمی کردند همیشه فرصت جبران نیست!

دیدگاهتان را بیان کنید

*

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها