یکی از دعاهایی که بعد از نماز صبح، مغرب و عشا فکر میکنم از قول امام علی(علیه السلام) پیشنهاد شده است، این دعاست:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُک بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیک، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اجْعَلِ النُّورَ فِی بَصَرِی، وَ الْبَصِیرَهَ فِی دِینِی، وَ الْیقِینَ فِی قَلْبِی، وَ الْإِخْلاصَ فِی عَمَلِی، وَ السَّلامَهَ فِی نَفْسِی، وَ السَّعَهَ فِی رِزْقِی، وَ الشُّکرَ لَک أَبَداً مَا أَبْقَیتَنِی
ترجمه: خدایا به حقی که محمد و آل محمد بر گردنت دارند از تو میخواهم: بر محمد و آل محمد صلوات بفرست و در دیدههایم نور قرار ده و در دینم بصیرت قرار ده و در قلبم یقین قرار ده و در عملم اخلاص قرار ده و در نفسم سلامتی قرار ده و در روزیام وسعت قرار ده و مرا تا لحظهای که زندهام، شاکر خود قرار ده.
از آن دعاهاست که انگار تمام خواستههای انسانی را در خود دارد.
به هر حال، سالهاست که وقتی به «بحق محمد و آل محمد علیک» میرسم فکر میکنم که مگر میشود کسی گردن خدا حق داشته باشد؟ پیامبر و ائمه (علیهم السلام) چه حقی گردن خدا دارند؟
امشب که از مسجد برمیگشتم، گفتم بگذار در راه کمی به این موضوع فکر کنم. (نمیدانم چرا این مدت توفیق نشده بود که در موردش فکر کنم) به هر حال، یک دفعه یاد آن حدیث قدسی افتادم که فکر میکنم از زبان حجه السلام هاشمی نژاد شنیدم:
کُنْتُ کَنْزاً مَخْفیّا فَاَحْبَبْتُ اَنْ اُعْرَفَ وَ خَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَیْ اُعْرَفَ
ترجمه: [خداوند میفرماید:] من گنج مخفیای بودم. دوست داشتم که شناخته شوم بنابراین، مخلوقات را آفریدم تا شاید شناخته شوم.
فکر میکنم بخش اعظمی از جواب سؤالم را یافته باشم.
تصور کنید، شما چیزی را دوست دارید و کسی آن را برای شما فراهم کند، آیا آن شخص، بر گردن شما حقی ندارد؟
چه کسانی به اندازه معصومین در شناخته شدن خدای حقیقی مؤثر بودهاند؟
معصومین، آنقدر این هدفِ خدا را برآورده کردند که خداوند بعد از آنها دیگر پیامبر و معصومی تعیین نکرد، چون دیگر به اندازه کافی به هدفش رسیده بود.
فکر میکنم حالا آن دعا برایم قشنگتر از قبل شد:)
یکشنبه 22 ژانویه 2012 در 1:48 ب.ظ
سلام حمید جان خیلی پر کار شدی ها!
… مطلبت خوشگل بود ولی جالب ه یه دعای دیگه هست…اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک. اللّهم عرفنی نبیک فانک ان لم تعرفنی نبیک لم اعرف حجتک. اللهم عرفنی حجتک فانک ان لم تعرّفنی حجتک ضللت عن دینی… میگه خدایا خودت رو به من بشناسون تا نبی تو را بشناسم… بعدش میگه اگه نبی تو رو نشناسم امامم رو نمیشناسم تا آخرش که میگه اگر اینجورها نشه بدبخت میشم میره پی کارش!
اینکه میگه خدایا اگه خودت رو به من نشناسونی پیغمبر و امام و حجتت رو نمیشناسما! انگار یه جور تهدید نمکیه! خدایا اگه دوست داری با دوستهای خوبت دوست بشم، بیشتر دوستم داشته باشم، و خودت رو بیشتر به من بشناسون! مرحله هم تعیین کرده! به این میگن دعــا!
یکشنبه 22 ژانویه 2012 در 1:57 ب.ظ
نکته دیگر اینکه چقدر خوبه که دینت رو به عنوان یک برنامه کامل (همه جانبه و مطلق) نگاه میکنی و دوست داری اجزائش رو آنالیز کنی تا روابط منطقی بینش رو کشف کنی و از این نظام خوشگل بیشتر لذت ببری ولی همه روابط اون چیزی نیست که ما کشف میکنیم!
با استقرا میشه ثابت کرد که آن چیزی که شما بهش رسیدی حق مطلب «بحق…» نیست!
یکشنبه 22 ژانویه 2012 در 3:15 ب.ظ
اناری جان، خیالت راحت، وقتی مطلبی رو مینویسم، معمولاً تمام جوانبش رو در نظر میگیرم. فقط مخاطب باید دقیق بخونه. هر کلمه یا عبارتی که به کار میبرم، اگر جاش چیز دیگه قرار بگیره، ممکنه مثلاً من رو کافر یا مثلاً نعوذ بالله نظریهپرداز نشون بده!!
اگر دقت میکردی، توی مطلب گفتم: “فکر میکنم بخش اعظمی از جواب سؤالم را یافته باشم”
اولاً “فکر میکنم” نماد مطمئن بودن نیست. ثانیاً “بخش اعظمی” نماد اینه که مطمئناً فقط همین برداشت، جواب سؤال من نیست 😉
طبق معمول، ممنونم از نکات انصافاً طلایی که میگی و مطالبم رو کاملتر میکنی.
دوشنبه 28 ژانویه 2013 در 9:16 ق.ظ
سلام علیکم
سوالی که مطرح کردید سوال مهمی است که من هم پیرامون آن در حال مطالعه هستم و با بعضی روحانیون و اهل منبر هم صحبت کرده ام. تا اینجا فهمیدم که بر اساس آیات قران چیزی که حقی را حتی از طرف پیامبر به معنی مصطلحی که ما در نظر داریم به خدا نسبت دهد نیست و حتی با نص آیات این موضوع میتواند تعارض داشته باشد چون در هر حال هرچه پیامبر و ائمه ما انجام دادند در حیطه بندگی بوده و اصولاً بندگی خداوند مرزی ندارد که فراتر از آن موجب پدید آمدن حقی بر خدا شود. بهر حال من خیلیدر این مورد قانع نیستم و بر این موضوع تا ان شاءالله روشن تر شود توقف می کنم.
عارف
پنجشنبه 14 مارس 2019 در 1:01 ق.ظ
رَضِیتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِالْإِسْلاَمِ دِیناً
معنای اینگونه دعا ها را نیز در وبگاه خود قرار دهید