چند روزی است که خرزو خان دوباره پا به کوچه ما گذاشته!!
وقتی خواهرم ماشین داشت، خرزو خان میآمد روی کاپوت را از ته دل خطخطی میکرد! آنقدر روی اعصاب بنده خدا راه رفت تا مجبور شد ماشین را بفروشد. تا اینکه ازدواج کرد و از اینجا رفت و جالب است که وقتی دوباره ماشین خریدند، یک بار که وارد کوچه شد، خرزو خان افتاده بود به جان ماشین جدید و حسابی یادگاری نوشته بود!! حالا از ترسش دیگر ماشین را همان سر کوچه پارک میکند.
***
حالا نوبت ما شده! پریروز صبح یکی از همسایهها زنگ را زد و گفت: لاستیک ماشینتان پنچر شده، گفتم اطلاع دهم که لاستیک خراب نشود، زودتر پنچری بگیرید.
رفتم دیدم لاستیکی که کنار دیوار است پنچر شده.
زنگ زدم به شوهر خالهام که فنیتر است، آمد و لاستیک را با کلی زور و زحمت باز کردیم، یک دفعه نگاه کرد، دید ای بابا! اصلاً پنچر نبوده! سوزن لاستیک را باز کردهاند و بادش را خالی کردهاند!!
گفتم مگر میشود!؟ یعنی چه کسی این کار را کرده؟ لابد این کسی که ماشین را جلو خانهشان میزنیم؟ نه، او اهل این حرفها نیست. لابد این همسایه که بنایی دارد و هر بار مجبوریم ماشین را برداریم که بار بیاورد؟ لابد منظورش این بوده که اینجا نزن، آشغالهای بنایی میریزد روی ماشین، بعداً گلایهمند میشوی. نه، او هم با ما رودربایستی ندارد. مثل آدم میآید میگوید. گفتم: عمو! نکند سوزن خودش باز شده و پرت شده بیرون؟ گفت: عمو جان! ده دور باید بچرخد تا بیرون بیاید! ممکن نیست. هر چه اطراف دیوار را گشتم، سوزن نیفتاده بود.
خلاصه با کمی نفرین و فکر بد، بردیم باد زدیم و انداختیم زیر ماشین. گفتم: خدا را شکر، حالا هر که بوده چاقو نزده در لاستیک!!! ضمن اینکه دیگر جلو در آن خانه نزدم که اگر آنها به هر دلیلی پنچر کردهاند، نکنند…
***
امروز، مجدداً همان همسایه زنگ زد که: دوباره لاستیکتان پنچر شده!!!!!!!!!!! همهمان شاخ درآوردیم!
رفتم دیدم دقیقاً همان لاستیک، باز هم سوزنش باز شده!!!!!
یعنی چه!؟
باز هم اطراف لاستیک را گشتم ببینم نکند سوزن خود به خود باز شده!؟ که دیدم نیست.
خلاصه لاستیک را مجدداً باز کردم و در همین حین، یکی یکی همسایهها رد میشدند و میگفتند: آقا! این کیست که با خانواده شما پدرکشتگی دارد!؟ من هم از روی تعجب میخندیدم و میگفتم: والا ما هم هر چه فکر میکنیم، عقلمان به جایی قد نمیدهد!
بردم آپاراتی پدر یکی از شاگردانم. گفتم: فلانی! شده تا به حال یک سوزن خود به خود باز شود یا بیرون بپرد؟ گفت: من که تا به حال ندیدهام!! ما با سوزنبازکن به زور هفت هشت دور میچرخانیم تا باز شود، مگر میشود خودش باز شود!؟
خلاصه فعلاً همه چیز را انداختیم گردن خرزو خان!! 🙂
از شوخی گذشته، یک درپوش برای سوزن آن لاستیک گذاشتیم که ببینیم آیا این بار درپوش هم باز میشود و سوزن هم باز میشود و پنچر میشود؟ یا این بار یک کار دیگر انجام میدهد!
قرار بر این شد که یک دوربین مدار بسته جلو در کار بگذاریم که ببینیم آیا برای اولین بار در تاریخ، تصویری از خرزو خان ثبت میکنیم یا خیر؟!
گشتی زدم دیدم چقدر دوربین مدار بسته ارزان است:
http://www.imenkara.com/index.php?categoryID=24
بد نیست انسان یکی دم در خانه ببندد.
در ایام عید هم خرزو خان آمده بود داخل حیاط و دو جفت کفشهای نو از دو برادر را برداشته بود و برده بود! اگر این دوربین میبود، حداقل به افغانیهای بنای ساختمان روبهرو شک نمیکردیم…
اما انصافاً اگر کار شخص خاصی باشد، باید قوانینی داشته باشیم برای افتضاحترین بلایی که میشود سر او آورد! چون او به کل افراد یک کوچه خیانت کرده! الان همه دارند به هم به دیده دیگری نگاه میکنند! نکند او باشد!؟ نکند آن یکی باشد!؟ حتماً او است که سوزنبازکن ماشین میداند چیست، حتماً آن یکی است!
دیدگاههای تازه