وقتی خورد و خوراک عید مسأله ساز می شود!
اتفاقات روزانه, خاطرات, نقل قولها (احادیث، روایات و ...), نکته دیدگاهتان را بیان کنیدمی دانی الان که می نویسم ساعت چند است؟ دقیقاً ۳:۲۵ صبح!!
می دانی چرا بیدارم!؟ نیم ساعت است به خاطر درد شکم از خواب بیدار شده ام و خوابم نمی برد!
امسال این مادر ما (که بزرگ خاندان خودشان است) یک اشتباه کرد و همان اول عید همه را شام داد! مصیبت از فردای آن شب شروع شد! همه شروع کردند برای شام دعوت کردن!! حالا یک هفته است که پشت سر هم تقریباً هر شب یک جا شام دعوتیم!
و من در این چند شب فهمیدم <آب نبوده وگرنه شناگر خوبی هستم!!> شب ها غذای همیشگی من نون و پنیر و خیار و گوجه و یک چای و یک خرما بود، اما این چند شب فهمیدم دلیل این درویش بازی این بوده که غذای شبمان معمولاً مانده ی ظهر بوده و من هم غذای مانده نمی خورم! اگر غذای دست اول می بوده، احتمالاً برای خودم یک <امیر دانش> می شده ام!! (یادش بخیر، ما بچه که بودیم شخصی به نام امیر دانش در ساوه کبابی داشت و فربه ترین ساوجی بود. این تبدیل به ضرب المثل و نماد چاقی مفرط شده است)
اوج داستان، پری شب بود که خانه یک تازه داماد* مهمان بودیم! خانمش از شمالی های با سلیقه است. جایتان خالی، سنگ تمام گذاشته بود!!!! در وصف حال میزان و نحوه خوردن همین بس که یکی از اعضای خانواده ما برای اینکه بتواند نفس بکشد، فردای آن روز روزه گرفت!!!!!! توفیق اجباری!!!! به قول دامادمان اولین جوک سال ۹۳ رقم خورد!!!)
جداً این یک معضل در ایام عید است که باید فکری به حال آن شود! چرا ما فکر می کنیم فقط کارهایی مثل دروغ و ربا و امثالهم گناه هستند!؟ این نوع خورد و خوراک و اسراف ها مگر چه عیبی دارند که جزء گناهان حساب نمی کنیم!!؟
از این ها بگذریم! ببین بدبختی ما را با این خدا که الحمد لله دست از سر کچل ما بر نمی دارد:
از بین این همه کتاب، هوس کردم <مفاتیح الحیات> بخوانم. جایی که با کاغذ به عنوان آخرین صفحه ی خوانده شده بود را باز کرده ام، ببین چه آمده:
روی عکس کلیک کن و چند جمله اول را بخوان: نوشته «خدا خوارشان میکند!!» از این خواری بیشتر که بیدار بمانی که غذا هضم شود و احتمالاً برای نماز شب خواب بمانی یا کسل باشی!؟ یاد آن آیه وحشتناک افتادم:
إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاهِ قَامُوا کُسَالَىٰ یُرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا
منافقان میخواهند خدا را فریب دهند؛ در حالی که او آنها را فریب میدهد؛ و هنگامی که به نماز برمیخیزند، با کسالت برمیخیزند؛ و در برابر مردم ریا میکنند؛ و خدا را جز اندکی یاد نمینمایند!
پناه می بریم به خدا از خواری بر اثر خورد و خوراک ناصحیح!!
می دانی بعد از خواندن چند صفحه از کتاب و روایات آن به چه نتیجه ای رسیدم!؟ تنها دلیل این مصیبت در این چند شب یک چیز بود: ما اصلاً سر هیچ سفره ای بسم الله الرحمن الرحیم نمی گوییم! هر چه فکر می کنم، یادم نمی آید در حین خوردن در این چند شب لحظه ای به خدا فکر کرده باشم! وگرنه مگر می شود انسان به یاد خدا باشد و اینطور بخورد!؟
وای بر من!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این تازه داماد و شخصیت های دیگر این مطلب یا مطالب دیگر را شاید برخی دوستان بشناسند اما فکر نمی کنم لازم باشد سریعاً گوشی را بردارند و به او زنگ بزنند یا به محض اینکه او را دیدند (علاوه بر زیاد کردن پیاز داغ قضیه) بگویند: خوانده ای فلانی درباره ات چه نوشته!؟ مثل آن قضیه ی …. که یکی از دوستان لطف کرد گذاشت کف دست صاحبش و چه دعوایی در خانواده ما ایجاد شد و من به خاطر عصبانیت تا مرز حذف کردن کل مطالب و بستن وبلاگ پیش رفتم! البته همان لحظه سریعاً گفتم: فلانی به تو رسانده؟ چشمانش گرد شد! گفت از کجا فهمیدی؟ گفتم: من آمار همه خوانندگان وبلاگ را دارم! الان می دانم که دو نفر این تازه داماد را شناسایی کردند، یک نفر اگر از مادر بزرگش بپرسد احتمالاً می شناسد و یک نفر هم به محض خواندن مطلب، گوشی را برداشته زنگ بزند به یکی از آن دو نفر و پرس و جو کند که این تازه داماد کیست… بقیه نمی شناسند…
دوستان عزیز! بعضی مسائل خوب نیست از آن حیطه ای که بیان شده بیرون برده شود. مثلاً من گاهی در یک کلاس با یک دانشجو شوخی می کنم، فردا می بینم مدیر دانشگاه من را احضار می کند که یک شوخی با دانشجوها کرده ای که به یک نفر که ربطی به قضیه نداشته برخورده!
انسان با این کارها بیشتر خودش را ضایع می کند.
از مطالب، نکته ها و درس هایی که مد نظر بوده را برداشت کنید و تمام! دیگر زنگ زدن و پرس و جو و نقل و قول و جنایی کردن قضیه و امثالهم نیاز نیست که…
سهشنبه 1 آوریل 2014 در 7:19 ق.ظ
سلام
اولا : تیکه روزه گرفتن فامیلتون خیلی باحال بود،کلی خندیدم
دوما : واقعا باید اسرار وبلاگ در همون حد وبلاگ بمونه.منم گاهی که توی وبلاگم چیزایی مینویسم و آخر سرش بابام مچم رو میگیره!
یا علی مددی