می دانی که اکثریت مسجدی ها را پیرمرد ها تشکیل می دهند. وقتی آن ها را با هم مقایسه می کنم، به فکر فرو می روم که من جزء کدام گروهشان خواهم بود!؟
– آن ها که یک گوشه نشسته اند و مشغول نماز و مطالعه و دعا و … هستند؟
– آن ها که دور هم جمع شده اند و غیبت می کنند و تهمت می زنند و …؟
– آن ها که در این سن و سال هم هفت تیغه می کنند؟
– آن ها که مغزشان خیلی زود از کار افتاده و فقط گنگ، نگاه می کنند؟
– آن ها که پیر هم که هستند، با جوان ها سر و کله می زنند و دوست دارند جزئی از آن ها باشند؟
اما می دانی؟ بیش از همه پناه می برم به خدا از پیرمردهایی که در جوانی رنگ مسجد را ندیده اند و حالا که پیر شده اند، به جبر روزگار، مسجدی شده اند. اکثراً بد پیرمردهایی می شوند… عصبی، اخمو، مغرور، خوش خوراک(!! موقع توزیع خرما بعد از نماز مغرب ماه رمضان، اگر کسی نگاهشان نکند، یک دیس خرما را در جیبشان می ریزند در حالی که بیست سال است اصلاً روزه نمی گیرند!)، خوش نشین (یک ساعت در صف یارانه می ایستند اما برای نماز، باید روی صندلی نماز بخوانند)، کنس… پناه می برم به خدا از اینکه از اینان باشم یا با اینان بر روی یک فرش بنشینم!!!
چهارشنبه 2 جولای 2014 در 4:52 ب.ظ
سلام استاد
کلیت نوشته رو باهاش موافقم
خودم رو هم کوچکتر از جسارت نسبت به شما می دونم
ولی، تو احادیث ما گفته اند دیگران رو حقیر نشمرید…این مفهوم با این جملۀ شما: «پناه می برم به خدا از این که با آنان روی یک فرش بنشینم» در تضاده…
خداوند ارحم الراحمین به آدمی که پادرد داره و نشستن برای ضرر داره تخفیف داده که نشسته نماز بخونه…ولی زندگی و اقتصاد و معیشت این تخفیف رو ندادن… بنابراین ممکنه کار اونی که نمازش نشستس و تو صف وای میسته غلط نباشه…چون به هر حال ایستادن براش ضرر داره و جواز شرعی داره ولی مجبوره و نیازمند به یارانه است…
شما چی فکر می کنید استاد؟