حنانه جان، دختر سادهدل و پاکدلم،
گناه، گناه میآورد… شیطان از برداشتن چادرت در محل کار و تحصیل شروع میکند، به مرور بهانههایی برایت مییابد (با مانتو و مقنعه هم میشود حجاب کامل داشت، چادر مزاحم کار است…) چادر را که گرفت، حالا حس زیباییطلبیات را تحریک میکند.
دخترم، همانقدر که کنترل چشم برای مردان سخت است، کنترل زیبانمایی در زنان مشکل است.
او تو را به بهانه روشنفکری و هر بهانه دیگری مُجاب میکند که کمی از موهایت را بیرون بگذاری… و چه کسی است که نفهمد این ادامهی همان مسیر شیطانیست!؟
به مرور روسری را در نگاه تو زیباتر از مقنعه جلوه میدهد… و وسوسه بعد: چه اصراریست حتماً جلو روسری بسته باشد؟
حالا مانتو را برایت گشاد جلوه میدهد و آن مانتوی بدننما را برایت عرضه میکند… توجیهات کافی هم برایت جور میکند: مردها مگر خودشان بدن ندارند؟ محتاج نگاه به بدن من از پشت لباس هستند!؟
شاید بعد به آرامی به سراغ آرایشت برود… و ظاهراً شیطان برای رسیدن به اهدافش عجول نیست.
دخترم، فراموش مکن که شهوتها کلید ندارند که هر وقت اراده کنی آنها را خاموش کنی… هر گناه، نادانیِ لازم برای توجیه گناه بعد را فراهم میکند. و کسی که برای کارش توجیهی بیابد آنرا انجام میدهد و ترک آن برایش آسان نیست… نازنینم، ای کاش تو در برابر اولین گناهان، محکم بایستی تا نوبت به گناهان بعد نرسد…
دعاگوی تو، پدرت
جمعه 8 می 2015 در 2:24 ب.ظ
چیزی که منو آزارم میده اینه که هرجا که میرم بخاطر حجابم که سعی در حفظش دارم از سوی آدما(همون روشن فکرها) یه جورایی طرد میشم و یه جوری بهم نگاه میکنن که انگار چون مثل خودشون بدحجاب نیستم و حواسم به حجابم هست ، من فکرم منحرف یا خرابه، که با نامحرم مثل خودشون راحت نیستم و…خیلی بده…
به عنوان یه زن چادری میگم چادر واقعا به آدم شخصیت میده،وقار میده…کاش همه زن ها این موضوع رو درک کنند…