امید من،
خوب بگرد، اهداف بلندی برای خود مشخص کن، آن ها را جایی بنویس و هر روز تکرار کن.
در بین آن ها این ها را نیز بنویس:
– آن روایت را بنویس که معصوم فرمود: ما فکر گناه را نیز نمی کنیم (همچون شما که فکر خوردن لجن را نمی کنید) بنویس که باید من نیز بدان جایگاه برسم.
– بنویس که باید آنگونه زندگی کنم که در وصیت نامه ام اینگونه بنویسم: <با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی سرشار از امید، از خدمت برادران و خواهران عزیز مرخص و به سوی جایگاه ابدی خویش سفر می کنم...>
نویسنده: حمید رضا
امید من، شهوت ها در راه است…
امید من، جوان من،
اگر همچون من که در سنین تو بودم، فکر می کنی سخت ترین شهوت دنیا، شهوت جنسی ست، صبر کن تا از این مرحله بگذری تا شهوت مال را ببینی!!!
امید من، از خود تعریف مکن…
امید من،
مبنای کارهایت تعریف نکردن از خودت، حتی به اندازه جمله ای، باشد.
از ناگفته هایم در مورد خود آنقدر ناراحت نیستم که از گفته هایم در مورد خود ناراحتم…
سوار بر هوی
امید من،
بر هوی سوار شو تا خداوند تو را بر هوا سوار کند…
حنانه جان، زیبا باش…
حنانه جان، دخترک زیبایم،
تو یک زن هستی و زنان بیش از هر چیز دوست دارند که زیبا به نظر برسند به ویژه در نگاه مردان…
حنانه ام، من صدها دانشجوی دختر جور واجور داشته ام، به تو اطمینان می دهم آنها که کمتر با خود ور رفته اند، زیباتر مانده اند. دختران پاک محجبه بسیار بسیار بسیار زیباتر از دختران هفت رنگ به نظر می رسند.
حنانه جان، مراقب زیبایی ات باش…
گاهی، فقط یک تصمیم…
امید من،
جمله ای نمی گویی حتی به شوخی، فکری نمی کنی حتی کوتاه، تصمیمی نمی گیری حتی کوچک مگر اینکه بر اساس آن آینده ات را می سازند…
دنیا را شوخی مگیر… گاهی فقط یک جمله، یک فکر، یک تصمیم آینده ات را ویران می کند…
امید من، مستحبات، امر به معروف و نهی از منکر ندارد
امید من،
تو را بر حذر می دارم از اینکه بخواهی به مستحبات مردم گیر بدهی…
__________
دیشب یکی از نمازگزاران بعد از نماز، دهانش را به گوشم نزدیک کرد و گفت:
بهتر است ابتدا تسبیحات را بگویی و بعد آیت الکرسی را!!
حوصله نداشتم دلیل کارم و داستان های مربوط به آن را برایش تعریف کنم… فقط گفتم چشم اما مجبورم دیگر کنار او ننشینم که نفهمد به حرفش گوش نمی کنم…
امید من، هوشمندانه تبلیغ کن…
امید من،
از روشی که ذره ای کدورت در ذهن کاربران از آن وجود دارد، برای تبلیغ به ویژه تبلیغ دین استفاده نکن… فراموش نکن که مردم باید داوطلبانه و عاشقانه مورد تبلیغ قرار گیرند و چه بسا التماس کنند که برایشان تبلیغ بفرستی…
الهی! حجت بر من تمام است!
الهی!
آنقدر واضح با من سخن گفته ای که اعتراف می کنم که حجت را بر من تمام کرده ای…
وای بر من اگر بهانه ای بر مبهم بودن وظیفه داشته باشم 🙁
______
هر کاری می کنم و می خواهم خودم را به کوچه علی چپ بزنم می بینم خدا سر راهم ظاهر می شود و چقدر واضح و دقیق ابهامم را رفع می کند و راه فرار را می بندد!
سحر دیشب، با اینکه می دانستم راهم غلط است، استخاره کردم که ببینم احتمالاً خوب می آید که خودم را گول بزنم؟ و آمد…
تلویزیون روشن بود و برنامه “به سمت خدا” در حال پخش… همان لحظه مجری سؤال یکی از بینندگان که در مورد استخاره بود را مطرح کرد… حاج آقا شروع کرد توضیح اینکه: گاهی ما استخاره می کنیم که راه فرار پیدا کنیم و خودمان را گول بزنیم!!!
مثل ده ها نمونه دیگر…
حنانه جان، مردان را جدی مگیر…
حنانه جان، دختر مهربانم،
مردان گاهی ناخواسته آنقدر خسته می شوند که حوصله خودشان را هم ندارند چه برسد به دیگران…
ای کاش بشود در این مواقع کاری به کارشان نداشته باشی و اجازه دهی کمی بخوابند تا مغزشان آرام شود.
نکند در این مواقع تصور کنی که از تو خسته اند یا بیزار شده اند!؟
حنانه جان،
اخم مردان را جدی مگیر ؛)
هر که بامش بیش…
امید من،
در “این مسیر” هر چقدر که بیش می روی، گناهان، کوچک تر اما مجازات آن ها سنگین تر می شود…
چه بسا مجازات یک لحظه نگاه حرام برای تو به سنگینی مجازات زنا برای یک لاابالی باشد…
تصمیم در لحظه…
امید من،
گاهی خداوند آزمایشاتی را پیش می آورد تا قدرت تو برای تصمیم در لحظه را بسنجد… این نوع آزمایشات گاهی یک ثانیه بیشتر طول نمی کشد! باید در عرض یک ثانیه تصمیم الهی را بگیری و قطعاً این تصمیم الهی به ضرر تو خواهد بود… (مثلاً علیه یکی از اعضای خانواده ات در پاسخ به یک سؤال، بخواهی گواهی دروغ بدهی…) سخت است اما بالاخره یک روز بعد از ریاضت های بسیار، تصمیم در لحظه ات نیز تقویت خواهد شد…
شرایط
برادر بزرگ تر، ساعت ۶:۳۰ صبح از خانه می رود بیرون و ۸ شب می آید خانه!
بعد، از ۸ تا ۱۱ یا ۱۲ جلو تلویزیون است…
جدا از اینکه خودم و خودش از این نوع زندگی بیزار هستیم، همیشه با خودم می گفتم: اگر جای علی بودم، در این سه ساعت کلی کتاب و قرآن و دعا می خواندم…
این ترم، هر روز ساعت ۷:۳۰ از خانه می روم بیرون و ۹ شب بر می گردم!
وقتی می آیم، مثل جنازه جلو تلویزیون هستم تا وقت خواب برسد!!! حتی وتیره هم به نافله معمولی تقلیل داده شده!:
خنده به از گریه
امید من،
خنده ی بر اثر بی گناهی بهتر از گریه بعد از گناه است… نکند گول لذتی که در گریه نهفته است را بخوری که هر چه، لذیذتر است، مشکوک تر است…
صدای خرد شدن استخوان هایم…
امید من،
گناهی مرتکب نشدم مگر اینکه صدای خرد شدن استخوان هایم بر اثر سقوط را به وضوح شنیدم…