بخش اول- احتمالاً شنیدهاید که اگر شما چیزی را با تمام وجود، باور داشته باشید، دقیقاً همان چیز اتفاق خواهد افتاد. با یک مثال بهتر میتوانم توضیح دهم: اگر شما باور داشته باشید (و حتی لحظهای شک در دل شما پدید نیاید) که اگر پایتان را روی آتش بگذارید، پایتان نمیسوزد، مطمئناً پایتان نخواهد سوخت!
لابد میخندید، بله؟ خوب، همین خنده مشخص میکند که شما تا باور، خیلی فاصله دارید. اما بد نیست بدانید که راهبان ژاپنی که اصطلاح Meditation (مدیتیشن) بیشتر در مورد آنها به کار میرود، یک جمله مشهور دارند: ذهنت را پاک کن، و آنوقت خواهی فهمید که آتش نیز سرد است! و این افراد، خیلی راحت با آتش کنار میآیند، خیلی راحت روی میخ میروند و خیلی کارهای دیگر که ما اگر حتی ببینیم، باور نمیکنیم! چه برسد بخواهیم همینطوری ایمان داشته باشیم که چنین چیزی ممکن است!
(ای کاش میشد دربارهی Meditation روزی صحبت کنم. یک خروار صحبت در دلم گنجاندهام که فرصت نمیکنم جایی یادداشت کنم)
بخش دوم- تا به حال فکر کردهاید که چرا در روز، چندین بار عبارت «لا إله الا الله» به معنی «خدایی جز الله نیست» و یا عبارت «إیاک نعبد و إیاک نستعین» به معنی «تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم» را تکرار میکنیم؟ یا مثلاً شنیدهاید که بسیار سفارش شده است به تکرار «لا إله الا الله» برای رفع مشکلات و تقویت ایمان و …
شکی نیست که این تکرارها برای این است که به انسان ثابت شود که «فقط و فقط یک خداست که همهی امور به دست اوست و باید تنها به او متوسل شد و از او طلب گشایش کرد»
یعنی واقعاً این همه تکرار در روز، لازم بود؟ مگر دو خدایی و سه خدایی شدن شوخی است که انسان به همین راحتی تصور کند خدا مثلاً دو تا است و شروع کند به عبادت یک خدای دیگر! و خدا هم برای اینکه هر روز خداها را کم و زیاد نکنیم، گفته که آنقدر بگویید «لا إله الا الله» تا مطمئن شوید که خدا یکی است!!
بخش سوم- دوستی دارم به نام رضا که در موضوعات مختلف آنقدر اطلاعات دارد و کلاً کنجکاو است که اطلاعاتش را در هر زمینهای افزایش دهد که من هیچ وقت به تصمیمات و گفتهها و حتی پیشبینیهایش دربارهی موضوعات، شک نمیکنم! مطمئنم وقتی مثلاً گفت: با فلان شرایط، به تو وام تعلق نمیگیرد، اگر من صد تا راه هم پیدا کنم، باز در نهایت وام به من تعلق نمیگیرد!!
وقتی پای صحبتهای رضا مینشینم، متوجه میشوم که معتقد است: دنیا دنیای زرنگی است! هر چه بیشتر بدانی و زرنگتر باشی، بیشتر گیرت خواهد آمد!
اما جالب است که وقتی زندگیام را با این دوست به اصطلاح زرنگم مقایسه میکنم، میبینم با اینکه او چیزهایی میداند که من در برابرش مثل یک بچه دوران ابتدایی هستم، اما تقریباً در همهی زمینههای مشابهی که هر روز برایمان پیش میآید، من جلوتر از او بودهام!!
شاید یک مثال و دو مثال چندان کفایت نکند، اما بد نیست مثالی بزنم: مثلاً ایشان معتقد بود باید پیش از اینکه دانشگاه تمام شود و آدم از تب و تاب درس بیفتد، برود کلاس کنکور، جزوههای افراد مختلف را بگیرد، با استادها رفت و آمد داشته باشد و … تا بتواند بار اول در کنکور قبول شود. ایشان تمام این کارها را کرد به طوری که هر کس این بنده خدا را میدید، انگار روی پیشانی این آقا نوشته بود که قبولی در کنکور. با زرنگی تمام، یک آدرس در تهران گیر آورد و در دفترچه کنکور نوشت که برود تهران آزمون بدهد و خلاصه کلی برنامهریزی کرد.
باورتان نمیشود، اما زد و روز کنکور نیم ساعت دیرتر از خواب بیدار شد!! و به آزمون صبح نرسید!
در کنکور دانشگاه آزاد هم شرکت کردیم، وقتی نتایج آمد، درصدهایش تقریباً نصف من بود!! در حالی که من هیچی برای کنکور نخوانده بودم.
مثالهای زیادی طی این چند سال رفاقت دارم….
بخش اصلی- این تصور، شاید در نگاه اول، خندهدار به نظر برسد، اما اگر کمی منصف باشیم و به قول عرفا، یک محاسبه (و مراقبه) انجام دهیم، خواهیم دید که واقعاً انگار دو خدایی و صد خدایی شدن، خیلی هم سخت نیست!
حقیقت این است که بسیاری از ما انسانها ممکن است خدایان زیادی را بپرستیم!
خدایی که این روزها بیش از خدایان دیگر بازارش داغ است، «خدای زرنگی» است. خیلیها تصوری شبیه تصور رضا دارند: دنیا دنیای زرنگی است! هر چه بیشتر بدانی و زرنگتر باشی، بیشتر گیرت خواهد آمد!
این افراد، خدایی که خدای خدای زرنگی است را کنار میگذارند و معتقدند اگر خدای زرنگی عنایت نکند، آنها به نتیجه نخواهند رسید و اگر این خدا دستشان را بگیرد، کار، تمام است!
گروهی از ما نیز خدایی را میپرستیم به نام «خدای مقام»! اگر خدای مقام، عنایتی کند، ما زندگیمان رو به راه خواهد شد! یکی هم خدایی را میپرستد به نام «خدای مال». یکی هم شاید «خدای علم» را بپرستد، به این صورت: علم فقط از طریق خدای علم به دست میآید! به طور مثال، اگر بگویی خدایی هست که خدای همه چیز است و میتواند در یک لحظه تمام علوم را به یک نفر بسپرد، باورش برایش غیرممکن و یا سخت است. مگر میشود؟
این شک، نوعی دو خدایی بودن است! او به خدای عالم ایمان ندارد و معتقد است باید خدای علم عنایتی کند تا انسان، عالم شود.
نکته: اعتقاد به خدای زرنگی و امثالهم، مثل هر اعتقاد دیگری است که در موردش در بخش اول صحبت کردم. اگر با تمام وجود فقط به این خدا اعتقاد داشته باشیم، مطمئناً این خدا (هر چند خدای دروغین باشد) دستگیر خواهد بود. دقیقاً مثل آن راهب که با تمام وجود به یک خدا ایمان آورده و آن خدا، یک جمله است: ذهنت را پاک کن…
یا مثلاً مثل بسیاری از علمای بیدین و بیخدا که ذهنشان را از وجود هر خدایی پاک کردهاند (و یا فقط نامش را میبرند) و معتقدند: این خدای علم است که برتری میدهد و طبیعتاً خدای علم، آنها را برتری میدهد…
سؤال: پس چرا رضا که خدای زرنگی را میپرستد، خدای زرنگی دستش را نمیگیرد؟
این سؤال در مورد همهی یکتاپرستانِ اسمی مطرح است. چرا اگر یک یکتاپرست، خدای زرنگی را بپرستد، موفق نمیشود، اما اگر یک بیخدا، خدای زرنگی را بپرستد، نتیجه میگیرد؟
مشکل همین است که رضا او را با تمام وجود نمیپرستد و کلاً یکتاپرستان، نمیخواهند از خدای اصلیای که باور دارند دل بکنند و کاملاً به خدای زرنگی متوسل شوند. در این صورت، همهشان موفق میشوند.
سؤال: یعنی میگویید از خدای اصلیمان دل بکنیم و به خدای زرنگی متوسل شویم؟
جواب: بله! اما در صورتی که ایمان نداشته باشید که خدای یکتا کاری فراتر از کار خدای زرنگی از دستش بر میآید.
سؤال: یعنی میگویید خداپرستان واقعی که خدای زرنگی را نمیپرستند، نمیتوانند به نتیجهای برسند که پیروان خدای زرنگی میرسند؟
جواب: جواب این سؤال، همان حقیقت ایمان است!
مؤمن کسی است که معتقد است که به خدایی ایمان دارد و تنها خدایی را میپرستد که هیچ کار (ممکنی) برای او غیر قابل انجام نیست!
مؤمن واقعی هرگز حتی ذهن خود را به سمت خدای زرنگی نمیبرد! او هرگز معتقد نیست که خدایی مثل «خدای قدرت» میتواند مثلاً صدای او را در نطفه خفه کند. او هرگز معتقد نیست که «خدای پول» است که نان شب او را تهیه کرده است و اگر خدای پول نبود، او امشب گرسنه میخوابید!
در یک کلام، مؤمن، به خدایی ایمان دارد که او را سریعتر از هر خدای دیگری به مقصد و مقصود میرساند.
سؤال: با این حساب، قبول دارم که در روز، دهها خدا را میپرستم، اما یعنی واقعاً بدون خدای زرنگی، بدون خدای ریا و بدون خدای پول هم میتوان زندگی کرد؟
جواب: پس هنوز نمیخواهی یکتاپرست باشی!؟
به همین دلیل است که در مناجات شعبانیه از قول امام علی(ع)، عبارتی داریم که امام خمینی (که رحمت خدا بر او باد) بارها تکرار میکردند و انسان را آتش میزند: الهی! هَب لی کَمالَ الإنقطاعِ إلیک و أنِر أبصارَ قلوبِنا بِضیاء نظرها إلیک
الهی، کمال دل کندن از غیر، و پیوستن به ذات پاک خودت را به من ببخش و دیدههای دلهای ما را به آن روشنایی که نگاهش به سوی تو باشد روشن کن.
و فکر میکنم از همه غمانگیزتر آیه ۱۳۶ سوره نساء است که خداوند انگار این نوع ایمان ما را قبول ندارد: یا أیها الذین آمَنوا، آمِنوا! ای کسانی که ایمان آوردهاید، ایمان بیاورید!!
مشکل: اضطراب دارم! نمیتوانم از خدایانی که سالهاست میپرستیدم (خدای پول، خدای پارتی، خدای شهوت، خدای ریا، خدای رئیس و…) دل بکنم! میترسم اگر یک شب خدای پول را نپرستم، از من روی بگرداند و من دستم به هیچ کجا بند نباشد!
راه حل: حالا باید متوجه شوی که چرا بارها در روز تکرار میکنی «لا إله إلا الله»، «إیاک نعبد و إیاک نستعین»…
از این پس، هر بار که خواستی این جملات را بگویی، ذهنت را پاک کن، و با تکرار این جملات، تنها خدایی را به آن راه ده و به او ایمان داشته باش که از هر خدایی تواناتر است…
پنجشنبه 29 ژانویه 2009 در 5:47 ق.ظ
سلام
دلم نیومد چیزی نگم
دوست عزیز حرف شما صحیح
من خودم از این راه به جایی که هستم و میگم بازم هیچی نیستم رسیدم یعنی بیگاری دادن به دیگران
اما حالا اونهایی که از من کار کشیدن همه چیز دارن و من هیچی ندارم
این حرف شما مال مملکتیه که توش افراد از طریق سایستگی برای تصدی کار و پست انتخاب میشن و نه بر اساس خوشکلی یا پارتی یا حزب و پول
اینجا یا باید خوشکل باشی
یا پول دار
یا دزد
یا ***مال
یا عضو حزبای یه شبه
و نه
مومن
با خدا
کاردان و…
اینجا مدرک و کار بلدی فقط برات دردسر میشه
چون باید به جای پارتی داره هم کار بکنی اونم با یک مسول یا مدیر فوق العاده احمق که هنوز به درستی فرق جلو و عقب خودشو تشخیص نمیده
پس بهتره از همین الان راه ***مالی و دزدی و… رو یاد بگیریم
نه تخصص
و ایمان و با خدا بودنو
ممنون
پنجشنبه 29 ژانویه 2009 در 8:43 ق.ظ
ممنون. این هم نظری هست، به هر حال، هر کس نظری داره و اون نظر محترمه. اما من کل اون مقاله رو نوشتم که خلاف نظر شما رو بگم… (راستی! یکی دو تا کلمه با اجازه شما ویرایش شد که خلاف ادب نباشه)
شنبه 31 ژانویه 2009 در 8:35 ق.ظ
بازم سلام
این راه حل شما بهترین راه برای اموختن کار با دستگاههایی و وسایلی که گرونه
سهشنبه 16 فوریه 2016 در 3:52 ب.ظ
خیلی جالب توضیح دادین، با اینکه قبلا خونده بودمش اما دوباره لذت بردم از خوندنش، واقعا ممنون