پدر یکی از شاگردهای کم سن و سال کلاس طراحی وب امروز من را دید و شروع کرد تشکر کردن. میگفت دستتان درد نکند، پسرم در این سن کم توانسته با استفاده از کلاس شما، برای خودش سایت راه بیندازد!
از شوقش کلی کارت ویزیت رنگی که آدرس سایتش روی آن نوشته شده، طراحی و چاپ کرده و بین دانشآموزان همکلاسیاش پخش کرده. هر روز به ما آمار میدهد که: بابا! ۵۰ نفر امروز از سایتم دیدن کردهاند!!
تمرینات کلاسشان را حل میکند و روی سایت میگذارد که بقیه هم استفاده کنند و خلاصه، عاشق طراحی وب شده…
کلاس زبان هم که میرود و انگلیسیاش هر روز بهتر میشود.
اینجای بحثش برایم جالب بود:
میگفت: خدا را شکر، ما که به جایی نرسیدیم، حداقل فرزندمان چیزی شود… میگفت: مهندس!
معلم زبان انگلیسی ما فلانی بود، خدا شاهد است که از مغازه بابا برایش لاستیک میبردم و نمره میگرفتم!! حالا…
حالا اسمم را هم نمیتوانم به انگلیسی بنویسم!!! اگر اس.ام.اس بیاید باید بدهم همین پسرم بخواند!!
این را که میگفت به این فکر میکردم که آیا دانشجویی در درس من احساس کرده است که از راهی به جز درس خواندن و یاد گرفتن اهداف درس، میتواند نمره بگیرد؟
هر چند میدانم که همهشان تصدیق میکنند که برای حتی ۲۵ صدم هم باید همانقدر یاد بگیرند، اما گاهی مجبور شدهام کسی که به طور مثال ۹٫۵ میگرفته است را ۱۰ بدهم (آن هم بعد از بارها رفتن و درس خواندن و آمدن و دوباره نمره نگرفتن یا اینکه مثلاً آنقدر مسن بوده است که جای پدر یا مادر من بوده است، یعنی بیشتر مدرک را لازم دارد برای افزایش حقوقش)، اما همیشه به این نوع دانشجوها گفتهام که حقتان قبولی نیست، به صلاحتان است که بیفتید و دوباره پاس کنید تا چیزی یاد بگیرید، اما اگر خواستید، میتوانم ۱۰ بدهم با این شرط که به کسی نگویید من مربیتان بودهام! (البته این افراد هم شاید به تعداد انگشتان یک دست هم نرسند، چون واقعاً معتقدم دانشجویی که حداقلهای درس را یاد نگرفته باید بیفتد و دوباره پاس کند و در این عقیده با هیچ کدامشان رودربایستی ندارم)
انصافاً از هیچ چیز مثل این نمیترسم که باعث شوم، بعداً دانشجو بگوید استادمان فلانی بود، ما که هیچ چیز نفهمیدیم، اما ۲۰ گرفتیم!!
دیدگاههای تازه