این روزها که مجید (برادر کوچکتر) سرباز شده است و به خاطر اینکه فرمانده پایگاه با سالها سابقه بسیج بوده است، ۱۱ ماه کسری خدمت گرفته و دوره آموزشی هم نرفته و در سپاه کنار خانهمان دارد خدمت میکند، یاد سربازی خودم افتادهام!
از ۱۲ سالگی وارد بسیج شدم و تا قبل از دانشگاه، عاشقانه شبانه روزم را در مسجد و پایگاه میگذراندم (و نمیدانم چطور باید خدا را بر این نعمت شکر کنم). در همان سنین، بسیجی فعال به حساب میآمدم اما چون سنم کم بود، کارت بسیجی فعالمان را تحویلمان نمیدادند! بعدها هم عضو شورای پایگاه و معاون و فرمانده و … شدیم.
با اینکه بسیجیهای بسیاری را به دورههای آموزش تکمیلی (که جایگزین دوره آموزشی در سربازی میشود) میفرستادیم، اما تعجب من و رفقا طی آن چند سال این بود که چرا حالا که اینقدر وقت خالی داریم و برای خودمان کسی هستیم، قسمت نمیشود خودمان به این دورهها برویم تا هم تفریحی بشود و هم اینکه دوره آموزشی سربازیمان برداشته شود؟!!
خلاصه، نشد و ما ۹ ماه کسری گرفتیم و دوره آموزشی را رفتیم، آن هم سختترین نوعش را! دورترین نقطه ممکن، بدترین فصل سال و فقط یک چیزش را بگویم: تا ۱۰ روز حتی تلفن نبود که زنگ بزنیم بگوییم ما زندهایم!! [هر چند مجید بیشتر از من کسری گرفت، اما در عوض، بنده سرباز معلم شدم و کاری سادهتر از این نوع سربازی یافت مینشود!! اما مجید، دردسرهای سربازی را باید تا ۷ ماه آینده تحمل کند (لباس پوشیدن و پست و پاس بخش و اطاعت کردن و رژه رفتن و …) ]
الان که وضعیت مجید و آنچه در دوره آموزشی بر ما گذشت را بررسی میکنم، به حکمت خدا پی میبرم!
انصافاً دورهای نازنینتر از دوره آموزشی به عمرم ندیدهام! چه درسها که میتوان از آن گرفت. چه سختیهای شیرینی در آن هست که هر کدامش برای یک مرد لازم و واجب است.
اما مجید! که در دورههای ماستمالی شدهی بسیج و فقط در چند روز این دوره را گذرانده، از آن لذتها محروم است! (برادر بزرگتر هم که کلاً معاف شد و از سربازی هیچ لذتی نبرد!)
مجید سختی زیادی را درک نکرده. مجید معنی منظم بودن را نمیفهمد. مجید فرمانبرداری را تمرین نکرده. مجید غذای کم، خواب کم، احترام کم را تجربه نکرده. مجید وضعیتهای روحی و جسمی سخت را ندیده و خلاصه مجید، طعم دوره آموزشی را نچشیده.
سختیهای دوره آموزشی، هر چند گاهی اوقات انسان را آزار میدهد، اما سازنده و دوست داشتنی است. شما تا آخر عمر آن دوره را فراموش نمیکنید. شما را از نظر روحی و جسمی میسازد و یک نوع آزمون مرد بودن است.
خودم به این نتیجه رسیدهام که اگر پسری داشتم و قرار بود دوره آموزشیاش حذف شود، بروم و پا در میانی کنم که حتماً این دوره را برود!!
مادرمان میگوید: یک فامیل داشتیم که در زمان شاه، گونی گونی پول برایش میآوردند که افراد را از سربازی معاف کند، اما به دو پسر خودش که رسید، گفت حتماً باید سربازی بروند و آن هم راه دور!!!!! تا مرد شوند و پسرهایش را فرستاد سربازی…
حالا همان پسرها خیلی راحت در کشورهای مختلف زندگی میکنند و هر بار جایشان را تغییر میدهند بدون اینکه سختی مهاجرت آزارشان دهد.
یکی از بزرگترین فواید سربازی و به ویژه دوره آموزشی آن، این است که: شما هر سختیای که در زندگی ببینید، با خودتان میگویید: از دوره آموزشی که سختتر نیست! من آن را با موفقیت پشت سر گذاشتم…
امیدوارم پسرها قدر این دوران عزیز را بدانند و از آن لذت ببرند. 😉
شنبه 30 اکتبر 2010 در 4:52 ق.ظ
سلام
خوبی مهندس
منم یه هفته ای هست خدمتم تموم شده واقعاً بهترین دوران زندگی دوره آموزشیه هر چند تو بدترین شرایطه از لحاظ آب و هوا و امکانات هستی ولی تا آخر عمرت دیگه یه همچین محیطی رو تجربه نمیکنی ۶۰ نفر با هم تنبیه می شن با هم خوشحال می شن خلاصه جالبه.
موفق باشی
شنبه 30 اکتبر 2010 در 5:03 ق.ظ
نگفتم…! 🙂
بله، واقعاً همین چیزاش جالبه.
ما که گاهی اوقات گردانی جریمه میشدیم!! یعنی نزدیک به ۶۰۰ نفر دور یک ساختمان چهار بار دور میزدن و برمیگشتن!! یا میرفتن یک تپه دور دستشون رو میزدن و برمیگشتن.
چهارشنبه 1 دسامبر 2010 در 1:49 ب.ظ
سربازی رفتن حق همه شما پسر هاس اما کنار دوستان خیلی ام خوش میذگره
پنجشنبه 2 دسامبر 2010 در 8:39 ق.ظ
سلام
آخه چرا؟نه واقعا چرا؟میخوام بدونم چرا این آقایون انقدر از سربازی گله دارن؟!ما که از خدامون بود این دورانو تجربه میکردیم ولی یه نکته ی ظریف!انقدر حرف میزدیم که معافمون میکردن:)