بیا… بیا… بیا… بیا… خوب!

اتفاقات روزانه, کمی خنده دیدگاهتان را بیان کنید

برای یک گروه از کارگرهای شهر صنعتی یک دوره گذاشته بودیم که امروز جلسه دوم آن بود. یکی از افراد، در جلسه اول نبود و نمی‌دانست که چطور برنامه مورد نظر را اجرا کند. بنابراین از دوستی که در ردیف پشتی نشسته بود، سؤال کرده بود که چطور باید برنامه را اجرا کنم؟

من داشتم درس می‌دادم و کلاس کاملاً ساکت بود و همه گوش می‌کردند که یکدفعه دیدیم دوست این بابا با صدای بلند می‌گوید:

بیا… بیا… بیا… بیا… خوب! برو بالا… برو… برو… برو… خوب، حالا بیا سمت راست، بیا… بیا… بیا… بیا…!!!

همه‌مان تعجب کرده بودیم!Surprised Shocked

برگشتم به آن آقا که فرمان می‌داد گفتم: مرد حسابی! اینطور که تو می‌گی “بیا… بیا… بیا…” انگار داری راننده تریلی رو فرمون می‌دی!! این چه وضعشه!”

دیدم یک دفعه کل کلاس زد زیر خنده!!!

گفتند: استاد! زدی توی خال! از قضا این آقایی که دیر آمدن توی شرکت راننده تریلر هستن!!! خنده به تمام معنا

دیدگاهتان را بیان کنید

*

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها