عباس وصیت کرده است که نگذارم تفنگش زمین بماند

اتفاقات روزانه, نکاتی برای بچه حزب اللهی‌ها دیدگاهتان را بیان کنید

مجید و بچه‌های مسجد مدتی است که طرح جالبی را پیاده کرده‌اند: هر بار به صورت گروهی در خانه خانواده یکی از شهدای محله حاضر می‌شوند و ضمن اهدای یک تابلو که بخشی از وصیت‌نامه شهید آن خانواده بر روی آن نوشته شده است، پای صحبت‌های خانواده شهید می‌نشینند.

این شده است که ما هم هر چند شب یک بار شاهد هستیم که مجید با شور خاصی وارد می‌شود و می‌گوید: بچه‌ها بیایید چیزهایی از فلان شهید بگویم که تا به حال نشنیده‌اید! و خلاصه صحبت از شهدا شروع می‌شود.

هر شب به این نتیجه می‌رسیم که شهدا انسان‌های برگزیده و لایقی بودند که کمتر می‌توان مانندشان را یافت.

مادرمان امشب از عباس، یعنی پسر عمه شهیدمان و علی یعنی برادر عباس تعریف می‌کرد.

عباس با گریه و التماس بسیار، مادر را راضی می‌کند که اجازه دهد دست در شناسنامه‌اش ببرد و سنش را بالا ببرد تا اجازه حضور در جبهه را بیابد.

می‌رود و در سن ۱۶ سالگی شهید می‌شود.

http://img.aftab.cc/news/89/abbas_hasani_fard.jpg

حاج خانم می‌گفت: همان روزی که خبر شهادت عباس را آوردند، هیچ کس نمی‌توانست علی را که ۳ سال از عباس کوچک‌تر بود، نگاه دارد!

بی‌تابی می‌کرده و می‌گفته: من هم باید بروم…

حاج خانم می‌گفت: من دلداری‌اش می‌دادم و می‌گفتم: علی جان! پدرتان که فوت شده، عباس هم که تازه شهید شده. اگر بروی، مادرتان تنها می‌ماند. بگذار کمی بزرگ‌تر شوی، می‌روی إن شاء الله. خدا شاهد است که بچه ۱۳ ساله گریه می‌کرد و داد می‌زد که: عباس به من وصیت کرده که نگذارم تفنگش زمین بماند. داد می‌زد: صدام! به خدا می‌کشمت…

هر چند علی از قافله شهدا جا ماند و البته مقصر او نیست، اما حالا چیزی از رفتار و مردانگی شهدا کم ندارد.

۲ پاسخ به “عباس وصیت کرده است که نگذارم تفنگش زمین بماند”

  1. محمد گقت:

    دیدار ازخانواده شهدا وتقدیراز پدرومادر شهدا به دور از هیاهوی اداری ومردمی بسیارشایسته است من هم به عنوان سپاسگزاری دست پدرومار شهدارا مبوسم

  2. یه دختره گقت:

    سلام
    من کتاب دا رو خوندم و بعد از خوندنش دیدم به زندگی عوض شد راستش هر چی فکر میکنم میبینم حتی یک سر سوزن از مشکلات بچه های جنگ و تحمل نکردیم و دائما در همه جا از نا امیدی دم میزنیم از سختی هایی که میکشیم میگیم اونا با وجود این همه مشقت خودشونو با حضرت زینب مقایسه میردند و مصیبت خودشونو در مقابل اون مصیبت نا چیز میدونستن اما امیدشون به زندگی و توکلشون به خدا از جوونای ناز پرور امروزی بیشتره

دیدگاهتان را بیان کنید

*

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها