به یکی از دوستان که گردن تستا و بنده خیلی حق دارند و خیلی از امکانات تستا مدیون هزینهکرد ایشان است، گفتم: حقیقتش را بخواهید از بس شما سفارشیسازی داشتهاید و بابتش هزینه دادهاید، من دیگر خجالت میکشم از شما سفارشیسازی قبول کنم و هزینه دریافت کنم!!
صحبت جالبی نوشتند که دلم میخواهد اینجا یادگاری بماند:
تشکر: همه هزینه هایی که برای گسترش تستا تا الان خرج کردم حاصل لطف خدا ، صداقت کار شما، و رغبت خدمت به مرز و بومم بوده هر وقت یادش میفتم.به خودم میگم اگر این هزینه ها رو نکرده بودم کجا خرج میشد که ثواب اخروی نصیبم بشه.شیرینیش همیشه در دل و ذهنمه.هر روز که دانش آموزی میره و تستی رو میزنه و نکته ای یاد میگیره روحم پرپر میزنه که دعاشو به جان شما میکنم.خداوند حافظ جان شما و مال و خانوادتون باشه آمین…تشکر
از این نوع انرژیها به صورت روزانه برایم ارسال میشود. مثلاً یکی دیگر از عزیزان، امروز نوشتهاند:
دوست گرانقدر جناب نیرومند سلام بر شما . بدین وسیله میخواهم مراتب تشکر و قدردانی خودم را از زحمات و راهنماییها و مطالب خوبی که در دنیای مجازی منتشر کرده و میکنید خدمتتان عرض کنم.در چند مورد تکنیکهای فتوشاپ ، از بین انبوه مقالات و پاسخهایی که چه در کتب و چه از طریق اینترنت بدست آوردم ، بی شک بهترین پاسخ و راهنمایی را از راهنماییهای جنابعالی گرفتم و از این روی بسیار خرسند و سپاسگزارم و خدای را شاکرم که هنوز در این دنیای درهم ریختۀ ما انسانهای والایی چون شما هستند که بی هیچ چشم داشتی و چه سخاوتمندانه آموخته های خود را در اختیار دیگران آن هم بشکلی ساده ، زیبا و دوست داشتنی قرار میدهند. انصاف ندیدم که سکوت کنم و لب به تشکر باز ننمایم.خداوند کریم پیوسته و در همه حال یار و یاورتان باشد بزرگوار.
یا مثلاً از یک دانشگاه که به خاطر رفتار نه چندان جالب مدیر آموزشش با آنها همکاریام را برای ترم آینده قطع کرده بودم، برای بار دوم تماس گرفتند که: فلانی! حقیقتش را بخواهید رؤسا به خاطر تعاریف دانشجوها نظرشان نسبت به شما خیلی مثبت است. من را مأمور کردهاند که ببینم اگر سوء تفاهمی بوده با هم بنشینیم و رفع کنیم که شما را برای ترم آینده داشته باشیم. (بگذریم که دیر اقدام کردند و تمام هفته من با چهار دانشگاه دیگر پر شد و ماند برای ترمهای بعد…)
***
چند شب پیش تقریباً بعد از مدتها یکی از دوستان ۷۰ سالهام را در مسجد دیدم. گفت: چه خبر؟ اصل حالت چطوره؟
طبق معمول گفتم: عالیام! عالی! از این بهتر نمیشم 🙂
گفت: احسنت! کیف میکنم وقتی از تو میپرسم چطوری! هر وقت میپرسم انگار با تمام وجود میگویی عالیام!
ادامه داد که: فلانی! واقعاً وقتی به این نعمات خدا فکر میکنیم چیزی جز این نمیتوانیم بگوییم! چقدر خدا به ما لطف داشته… واقعاً الان در شرایط عالی هستیم.
گفتم: بله، والا ما که صبح تا شب داریم به این فکر میکنیم که چه کار کرده بودیم که خدا ما را لایق این همه لطف دانست؟ فکر میکنم به خاطر آن کارهایی باشد که در نوجوانیمان همراه با شما در فلان مسجد انجام میدادیم…
یک دفعه گفت: صبر کن! تند نرو! حالا از کجا معلوم که این توفیقات به خاطر کارهای خودت باشد!؟ شاید پدر یا حتی جد تو باعث و بانی این توفیقات باشند. میدانی اگر مال حلال پدرت نبود چه میشدی!؟
واقعاً جا خوردم! گفتم: انصافاً راست میگویی. من اگر آن پدر عجیب، آن بابجون (به پدر بزرگ پدریمان میگفتیم بابجون) یا این مادر عظیم و آن باباتقی (پدر بزرگ مادریام که خدا میداند با اینکه بیسواد است اما اگر ده گام با او راه بروی، در این چند گام صد بار با تمام وجودش میگوید: الحمد لله. توکلت علی الله. خدا را صد هزار مرتبه شکر. خدایا سپاس نعمات بیکرانت را!…) اگر آنها را نداشتم بعید نبود که این نعمات از من صلب بشود…
هر چند هر روز و هر لحظه برای این افراد از ته قلبم دعا میکنم اما نمیدانم چرا از آن شب که آن بنده خدا آن موضوع را گوشزد کرد، هر وقت یکی از آن تشکرها و تعاریف میفرستند، ذهنم اول پیش آنها میرود…
دیدگاههای تازه