کمی برای مسیحا

خاطرات دیدگاهتان را بیان کنید

مسیحای من،
اکنون که می‌نویسم کمی کمتر از دو سال سن داری 🙂
برعکسِ برادرت (مهدی‌رضا) که ما متوجه بزرگ شدنش نشدیم، تو آنقدر «شیطون» هستی که مادرت می‌گوید یک سال است که ما روی زمین سفره نینداخته‌ایم!! دیروز برادرت به مادرت یکی از آرزوهایش را اینطور گفته: مامان! تو رو خدا بیا امروز روی زمین ناهار بخوریم!!!! امروز اربعین است و عصر در خانه عزیز (که نمی‌دانم آن زمان که می‌خوانی، او هست که از دیدنش لذت ببری یا خیر) روضه‌ی سه روزه به پاست. ناهار اینجا بودید و من درک کردم که چه بلایی هستی!! عکست را هنگامی که غذای نذری زینبیه را می‌خوری و قاشقت را با لباست پاک می‌کنی می‌گذارم که باور کنی:
masiha_2_years
چند روز پیش هم که چنان مریض شده بودی که نمی‌توانستی روی پایت بایستی و هر چه می‌خوردی بالا می‌آوردی و همه را نگران کرده بودی و خدا را شکر به خیر گذشت…

مسیحا جان، قدر برادرت را بدان. خدا می‌داند که او شبیه یک معجزه است. انگار که در این سن کم یک انسان کامل است. ما می‌بینیم و شاهد هستیم که او، نه برادرانه که مادرانه تو را مراقبت می‌کند و البته هر چه خوبی دارید از مادر عظیمتان دارید که در وصفش هر چه بگویم کم است.

هر چند دلیل اصلی نوشتنم خواندن مطلبی بود که می‌گفت خاطرات را بنویسید و در دل نگه ندارید، اما مدتی بود که دنبال فرصت می‌گشتم که برای تو هم چیزی بنویسم. دوست ندارم بزرگ که شدی بگویی از من کمتر نوشتی و فیلم گرفتی و کلیپ ساختی… (هر چند که این رسم زمان است که فرزند اول برای همه پرخاطره‌تر است)

مراقب خودت و برادرت و پدر عاقل و مادر مهربانت باش،
عاشقت،
دایی حمید

۵ پاسخ به “کمی برای مسیحا”

  1. _____________ گقت:

    “انگار که در این سن کم یک انسان کامل است.”
    یهو یاد فردوسی افتادم : (جوانی را من از کودکی یاد دارم…)
    همیشه بچه های شیطونو مودب برام جذاب ترین بچه هان! خدا جفتشونو حفظ کنه.
    انصافا مشخصه چقدر بازیگوشه 🙂

  2. fatemeh گقت:

    سلام. حرفهاتون برام خیلی جدید نبود چون منم دو تا خواهرزاده دارم یکیش ۶سال و یکیش چندروزی بیشتر به تولد ۱سالگیش نمونده با این احساسات آشنام خیلی حس خوبیه…منم با اولی بیشتر خاطره دارم هرچند دومی که پسره شیطونتره و روز به دنیا اومدنش براش یه یادداشت نوشتم و….
    ولی در کل به نظرم بچه های امروزی واقعا خیلی باهوشن اینو همیشه به خواهرم میگم آخه واقعا همه چیزو میفهمن….
    خوب شد نوشتین منم میگفتم چرا تا حالا حرفی از مسیحا نزدین به غیر تولدش،چه برسه به خودش!

  3. بهی گقت:

    و چند دقیقه سکوت ___________________جان 🙂

  4. ___________ گقت:

    😐 اینجا سکوت جایز نیست بهی جان!
    تو یه پست دیگه سکوت کن … 🙂

  5. چه فرقی می کند گقت:

    سلام
    برای هر کسی که مینویسید لحن کلملتتان تغییر می کند. لحن متنی که برای حنانه می نویسید با آنکه برای امید می نویسید متفاوت است. اینجا لحن دایی دارید با همان دلسوزی که همه دایی ها برای خواهر زاده شان دارند.

دیدگاهتان را بیان کنید

*

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها