چند روز پیش حاج آقای رنجبران در برنامه سمت خدا یک مثال جالب زد که چند دقیقه همینطور میگفتم: احسنت!
ما مدرسها مثالش را بهتر درک میکنیم: وقتی داری جلو همه درس میدهی (یا صحبت میکنی)، همه، نگاهشان به توست. گاهی یک نفر از بیرون کلاس با تو کار دارد و یک لحظه نگاه تو به طرف او جلب میشود، میبینی همه دانشجوها هم نگاهشان جلب آن شخص میشود!
حالا تصور کن: تمام مخلوقات دنیا رو کردهاند به خداوند، اگر خداوند رو کند به یکی، همه به او رو میکنند!
گفتم این را شعر کنم که در ذهنم بهتر بماند:
یک جهان رویَش بُود در سوی او … منتظر بر یک نشانْ ابروی او
چون کند رو سوی عبدی میکند … هر چه هست و نیست رو بر روی او
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این مصراع «منتظر بر یک نشانْ ابروی او» یک پیشزمینه جالب دارد که امشب در روضهی حاج آقای هاشمینژاد شنیدم. در توجیه این قضیه که چرا حضرت علی اکبر بعد از مدتی که جنگید، به طرف خیمهها آمد و به امام حسین (علیهما السلام) فرمود: «پدر، تشنگی دارد هلاکم میکند.» مگر ایشان نمیدانستند که آب در خیمهها نیست؟ چرا این جمله را گفتند که احتمالاً دل امام حسین را آتش بزنند؟ گفتند: امام حسین وقتی علی اکبر در جنگ بود، در بالای یک بلندی ایستاده بود و تیرهایی که به سمت ایشان میآمد را با یک «نشان ابرو» منحرف میکرد که به او اصابت نکند. حضرت علی اکبر آمدند آن جمله را گفتند که یعنی: «پدر، خواهش میکنم نگاهت را از روی تیرها بردار و بگذار با عزت بمیرم نه از طریق تشنگی…» از آن روضههای جانسوز ایشان بود.
در وبلاگ جستجو کردم، دیدم در این چند سال چقدر روضه نقل کردهام! به خصوص مطلب دوم را بخوان…:
دیدگاههای تازه