دیروز در کلاس، بحث سر این حدیث شد که «اگر چهل روز گناه نکنید، حکمت از قلبتان به زبانتان جاری میشود»… این وسط یکی از دانشجوها گفت: کاری ندارد، آدمی که در بیابان زندگی میکند، گناه نمیکند، ما هم میرویم بیابان زندگی میکنیم…
این از آن اعتقادات است که خیلیها گرفتارش هستند! مثلاً همان شبش به برادر بزرگتر میگفتم بزن شبکه چهار فلان برنامه فلسفی را دارد، آخر شبکوک به چه درد من و تو میخورد!؟ گفت: انسان هر چه نداند راحتتر است! … این هم دقیقاً همان دیدگاه است: اگر در بیابان (یا غار) باشی گناه نمیکنی…
با توجه به اینکه بارها به این موضوع و پاسخش فکر کردهام، سریعاً در جواب آن دانشجو گفتم: پسر خوب! آن کسی که در بیابان است، همینکه به شهر نیامده خودش گناه است و او هر لحظه دارد به بار گناهش افزوده میشود! (مشخصاً برای کسب آگاهی و دانش)
گفتم: اگر شما حتی ۹۹ سال سن داشته باشید و چند روز بیشتر به پایان عمرتان باقی نمانده باشد، اگر دنبال آگاهی و دانش نروید از شما بازخواست خواهد شد…
به هر حال، بعد از آن جملات تا حالا که سحر فردایش است به این فکر میکردم که نکند این پاسخ من «مندرآوردی» باشد و منبع و مرجع نداشته باشد!؟
خوشبختانه بعد از مدتها رفتم سراغ کتاب مفاتیحالحیات که ادامهاش را بخوانم اما ترجیح دادم از آخر شروع کنم! (کلاً دوست دارم گاهی این نوع کتابها را از آخر به اول بیایم! اینطوری آدم هول نمیزند که زودتر به آخرش برسد ضمن اینکه به نظر میرسد زودتر تمام میشود!!)
آخرین جملات این کتاب درباره گردشگری در زمین است و با دیدن یکی از آیاتی که در این زمینه آورده فهمیدم پاسخم درست بوده:
أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَٰکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ
پس آیا در زمین گردش نکردهاند تا برایشان قلوبی پدید آید که با آنها بیندیشند یا گوشهایى که با آنها (حقایق را) بشنوند و ایمان بیاورند؟ به یقین دیدهها نابینا نیست بلکه دلهایى که در سینههاست کور است.
سوره الحج
آیه ۴۶
خیلی خیلی متناسب است… آن دانشجو منظورش این بود (و به زبان هم آورد) که وقتی انسان در بیابان باشد دیگر نه چشمش گناه میبیند و نه گوشش گناه میشنود، پس حکیم میشود! اتفاقاً آیه میگوید آن حکمتی که قرار است از قلب به عقل و زبان جاری شود با سیر در ارض به دست میآید نه در بیابان بودن و ماندن!
الله اکبر از این بخش: «قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا» مگر با قلب میشود تفکر کرد!؟ حالا تازه میفهمی چرا میگوید حکمت از قلبش به زبانش جاری میشود! (این تکه از آیه خیلی جای تفکر و تحقیق دارد)
به هر حال، ظاهراً ترس از مواجهه با آگاهی و دانش و موقعیتی که پیشرفت دارد و طبیعتاً گناهان بیشتری هم ممکن است در آن محیط وجود داشته باشد قابل قبول نیست! کسی که وارد این موقعیتها بشود و خودش را حفظ کند قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا نصیبش میشود نه کسی که از ترس این موقعیتها وارد آنها نشود… (چقدر این تکه از آیه «بار» دارد، دلم میخواهد همینطور تکرار کنم!)
یکشنبه 6 مارس 2016 در 7:04 ب.ظ
رسول خدا صلى الله علیه و آله:
لَم یُرسِلنی اللّهُ تَعالى بِالرَّهبانِیَّهِ، وَلکِن بَعَثَنی بِالحَنیفیَّهِ السَّهلَهِ السَّمحَهِ؛
خداوند متعال، مرا به رَهبانیّت و گوشه گیرى برنینگیخت ؛ بلکه مرا با دینى پاک و آسان و روان برانگیخت.
کافی: ج ۵ ص ۴۹۴
این ترس ها و تردیدها گاهاً سراغ من هم میاد که مثلا دیگه بسه توقف...تا همین جاش هم که فهمیدم کفایت می کنه…اما بلافاصله به این فکر، فکر میکنم که حقیقتا دانایی من در برابر خیلی از بزرگانی که می شناسم هیچه…پس چرا اونا توقف نکردن و…و تازه هر چه بیشتر فهمیدن غرق در لذت شدن (یقینا به همون حکمت ها رسیدن)
سهشنبه 8 مارس 2016 در 2:24 ب.ظ
یا تمام احترامی که برای اون دانشجوی عزیز به واسطۀ این که دانشجوی شماست قائلم، ولی باید بگم و ناگزیرم که بگم که این اراجیف محضه.
چرا امامان تو بیابون نبودن؟
مسلمانی که تو بیابون باشه، چه تأثیر اجتماعی داره؟
کسی که در متن جامعه است و گناه نمی کنه مقام و ارج و قربش بالاست یا اونی که تو غاره؟!
دین ما، دین فهمیدن و زندگی پویاست. کافیه یه نظر به زندگی امیرالمؤمنین داشت.