امید من، خداوند، در زندگی گهگاه خود را بیپرده به تو نشان میدهد و صبر میکند ببیند تو چه میکنی؟
اگر جار زدی که «من خدا را دیدم… من خدا را دیدم» و جنبه (شرح صدر) نداشتی، خود را مخفی میکند…
مدتی بعد، دوباره خود را به تو مینمایاند و دوباره صبر میکند…
اگر جار زدی، دوباره میرود و از پشت پرده تو را خدایی میکند.
و دوباره و دوباره…
او با این جریمهها آنقدر زیبا تو را میپروراند تا کمکم غم فراقش باعث شود دیگر زبان باز نکنی تا شاید بیشتر در کنارت بماند.
امید من، ظاهراً او صبرش جایی تمام میشود و اگر دهان نبستی میرود و دیگر او را نخواهی دید…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قبلاً گفته بودم که این سوره کهف، سوره عجیبی است، هر جمعه شب که میخوانم انگار یک نکته جدید از بطن آن کشف میکنم. یکی از نکات لطیفی که در داستان موسی و خضر هست و من کمتر دیدهام که به آن اشاره شود، نکتهای است که در ابتدا گفتم…
دقت کنید که حضرت موسی(ع) با حضرت خضر(ع) یعنی شخصیتی خاص که «عَلَّمناه من لدُنّا علماً» است مواجه میشود و از او میخواهد که به او چیزهایی بیاموزد…
خضر همان ابتدا به او میگوید: «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً وَ کَیْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً » (تو نمیتوانی در کنار من (بر آنچه میبینی) صبر داشته باشی! و چطور بتوانی صبر کنی بر چیزی که از آن خبر نداری؟)
و موسی میگوید: سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصی لَکَ أَمْراً (إن شاء الله که صبر خواهم کرد…)
و به راه میافتند (و این راه افتادن را «زندگیِ هر کسی» در نظر بگیرید) و در راه، خضر چیزهای عجیبی به موسی نشان میدهد… موسی بیتابی میکند و لب میگشاید… خضر میگوید: نگفتم صبر نداری؟ موسی عذرخواهی میکند و میگوید فراموش کردم، ببخشید… دوباره به راه میافتند و در راه یک چشمه دیگر از آن چیزهای غیبی و عجیب را نشان میدهد… باز موسی لب میگشاید و کار را خراب میکند! خضر میگوید: نگفتم صبر نداری؟ موسی میگوید: بار آخر است! اگر دوباره تکرار کردم، دیگر بر ترک گفتن من عذری نداری… و بار آخر چیزهایی نشان میدهد و باز دوباره موسی لب میگشاید… این بار خضر میرود که برود…
جریان زندگی و خدا همین است… هر بار به انسان چشمههایی نشان میدهد که نباید لب بگشاید و جار بزند… اگر زد، میرود و تا مدتها نمیآید… و دوباره و دوباره… اگر زرنگ بودی و از این جریمهها درس گرفتی و یاد گرفتی که لب نگشایی، ظاهراً با تو میماند و این همراهی شیرین ادامه دارد اما اگر نتوانستی جلو خودت را بگیری، ظاهراً از یک جایی به بعد، دیگر…
و تو میمانی و غم فراق یار…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جالب است که دعایی که به حضرت موسی منسوب شده، دعای مشهور «رب اشرح لی صدری…» است و این شرح صدر، با آن داستانی که موسی شرح صدر نداشت متناسب است…
دیدگاههای تازه