دو پیشنهاد: روزی یک سخنرانی + نماز جعفر طیار در نماز شب
دین من، اسلام, نکاتی برای بچه حزب اللهیها ۶ دیدگاه »۱- یکی از دوستان (اناری) سخنرانیهای «استاد اصغر طاهر زاده» را پیشنهاد داده بودند. که بد نیست روزی یکی از آنها را که معمولاً نیم ساعت بیشتر هم نیست بشنویم. من از مکارم اخلاق شروع کردهام که ببینم میتوانم این اخلاق گندَم را درست کنم یا خیر!؟
http://lobolmizan.ir/sound/1113
خداوکیلی «تواضع»ش را گوش کن ببین چه میگوید! خیلی برایم لازم بود!
۲- در یک کتاب که یکی از دوستان از حرم امام رضا (علیه السلام) سوغاتی آورده (برادر نادی عزیز که ما شرمنده محبتهایش هستیم) نوشته بود که امام رضا هر شب دو نماز از نمازهای شبش را نماز جعفر طیار میخواند. با توجه به اینکه فعلاً در این مرحله کمی سخت است، چند وقت پیش یک ترفند رسید به دستم که فعلاً موضوع را حل کرد: برخی از علما نماز جعفر طیار را بدون تسبیحات اربعه میخواندهاند و بعداً هر وقت که وقت میکردند، تسبیحاتش را قضا میکردهاند. خیلی عالی شد!
پس یک نماز شبِ پیشنهادی میتواند اینطور شود:
نماز اول: سفارش شده که در رکعت اول «قل یا ایها الکافرون» و در رکعت دوم «اذا جاء نصر الله» خوانده شود.
نماز دوم: به جای این نماز، نماز اول جعفر طیار بدون تسبیحات را میشود خواند. یعنی رکعت اول «اذا زلزلت الارض» و رکعت دوم «و العادیات…»
نماز سوم: به جای این نماز، نماز دوم جعفر طیار بدون تسبیحات را میشود خواند. یعنی رکعت اول «اذا جاء نصر الله» و رکعت دوم «قل هو الله احد…»
نماز چهارم: رکعت اول «انا انزلناه» که خیلی سفارش شده و رکعت دوم «تبت یدی ابی لهب» یا یک سوره دیگر که تمرین حفظیات باشد.
نماز چهارم و پنحم هم که همان شفع و وتر است…
نماز نافله صبح میماند برای تمرین حفظیات. یعنی هر رکعت یکی از سورههای جزء ۳۰ را میشود خواند که تمرین شود.
بعداً که برای استراحت میروم چند دقیقه در جمع خانواده جلو تلویزیون مینشینم میتوانم تسبیحات را قضا کنم.
(بگذریم که جعفر طیار است و تسبیحاتش! آن حالی که کامل بخوانی نمیدهد. بنابراین یک ترفند که میزنم این است که به جای ۱۵ بار، ۲ بار و به جای ۱۰ بار، ۱ بار تسبیحات اربعه را میگویم که میشود ۱۵ بار در هر نماز، یعنی ۳۰ بار در هر دو نماز. پس باید ۲۷۰ بار تسبیحات قضا شود)
هر کس عمل کرد، التماس دعا
راستی، یک مطلب هم در گروه تلگرامی آفتابگردان نقل قول کرهام که روایت قضای نماز شبش برای خودم خیلی جالب بود:
سعی کنید نماز شبتون ترک نشه.فقط ۱۱ دقیقه وقت می بره.
?⚡? نماز شبو تو سه زمان می تونی بخونی: ?
۱⃣ بعد از نماز عشاء.
۲⃣ بعد از نیمه شب
۳⃣ از صبح تا شب، به نیت قضا
⬅ بهترین زمان برای خوندن نمازشب، یک ساعت قبل از اذان صبحه. ولی اگر در بهترین زمان نتونستی بخونی، توی دو زمان دیگه بخون، ولی ترکش نکن.
??? چه جوری نماز شب بخونیم؟
? ۴ تا دو رکعت به نیت نماز شب.
? ۲ رکعت به نیت نماز شفع
? یک رکعت به نیت نماز وتر
➕ جمعا میشه ۱۱ رکعت.
❌ نماز شبو طولانی نخون، بخصوص اگر نیمه شب می خوای بخونی. اینجوری خسته میشی، اونوقت شیطون دیگه نمیذاره بخونی.
✅ توی نماز شب، فقط حمد بخون، سوره لازم نداره.
✅ قنوت نمی خواد بگیری در قنوت نماز وتر هم لازم نیست به چهل تا مومن دعا کنی. لازم نیست سیصد تا استغفار بگی، بلکه سه بار تسبیح گفتن کافیه.
✅ فضیلت نمازهای شفع و وتر بیشتر از هشت رکعتیه که به نیت نماز شب خوانده میشه. می تونید فقط به نماز شفع و وتر اکتفا کنید و هشت رکعت نماز شبو نخونید.
✅ اگر وقت برای نماز شب، کم باشه می تونید فقط نماز وتر بخونید.
✅ لازم نیست یازده رکعتو یه بار بخونی تا خسته بشی، بینشون فاصله بده. همانطور که پیامبر با فاصله نماز شب می خواند.
✅ مثلا دو رکعت ساعت ۹ شب بخون، دو رکعت ساعت ۹:۳۰، دو رکعت ساعت ۱۰، …. و به همین ترتیب. با فاصله خواندن فضیلتش بیشتره
✅ اگر نتونستی بعد از نماز عشا، یا نیمه شب بخونی، از صبح تا شب، وقت داری قضاشو بخونی.
✅ امام صادق علیه السلام از قول رسول خدا، نقل می کند:
? (إِنَّ اللَّهَ یُبَاهِی بِالْعَبْدِ یَقْضِی صَلَاهَ اللَّیْلِ بِالنَّهَارِ یَقُولُ یَا مَلَائِکَتِیَ انْظُرُوا إِلَى عَبْدِی کَیْفَ یَقْضِی مَا لَمْ أَفْتَرِضْهُ عَلَیْهِ أُشْهِدُکُمْ أَنِّی قَدْ غَفَرْتُ لَه) ?
? خداوند به بنده ای که نماز شب را در روز قضا می کند، مباهت می کند و می فرماید: ” ای فرشتگان من! این بنده ی من، چیزی را که بر او واجب نکرده ام، قضا می کند. گواه باشید که من او را آمرزیدم. ?
✅ نماز نافله رو بدون مهر، بدون رکوع و سجود، بدون قنوت، و حتی در حال راه رفتن میشه خوند.
✅ اگر وقت نداشتی، قضای نماز شبت رو توی خیابون بخون، توی کلاس، توی محل کارت بخون.کافیه نیت کنی، حمدو بخونی، بعد با اشاره رکوع و سجودو بجا بیاری.
‼️ ببین، دیگه بهونه نیار. خدا اینقدر این نمازو آسون کرده که من و تو بهونه ای برای نخوندنش نداشته باشیم.
?? میگیم ما اینجوری به دلمون نمی چسبه….. اینا وسوسه های شیطونه!!! خدا قبول داره، اونوقت شیطون نمیذاره. هر جور تونستی نماز شبتو بخون، خدا زود راضی میشه.
به امید خشنودی،سلامتی و تعجیل در ظهور حضرت بقیه الله الاعظم ارالفداء.
????????????
فقط یک لحظه چشمانت را ببند و تصور کن شیعه نبودی، تصور کن در ایران زندگی نمیکردی… چهارده معصوم (علیهم السلام) را نمیداشتی، دوران ولایت فقیه (امام خمینی و رهبر عزیز) را درک نمیکردی… انصافاً کابوسی وحشتناکتر از این کابوس سراغ داری!؟
دیشب استاد عابدی در یک برنامه میگفت: معصوم کسیست که نه تنها گناه کبیره و صغیره نمیکند، حتی اشتباه و خطا هم ندارد! یعنی هیچ کاری نمیکند که بعدش بگوید ببخشید…
مجری که مثل من برایش تازگی داشت گفت: مگه میشه؟ مثلاً ممکنه عقب عقب بره، حواسش نباشه پاش رو بذاره روی پای یه نفر و بگه ببخشید…
جواب ایشان خیلی جالب بود: همین که شما گفتید «حواسش نباشه» ایشان را از عصمت ساقط کردید!!!
مجری پرسید: مگر قرار نیست آنها «انا بشر مثلکم» باشند، خوب انسانها خیلی پیش میاد که حواسشون نباشه و مثلاً پاشون رو بذارن روی پای دیگران یا مثلاً ممکنه بخواد سوار اسب بشه، پاش بخوره به یکی و بگه ببخشید و…
جواب دادند: پا روی پا گذاشتن از «پا» است یا از «روح»؟
– از روح
– جسم آنها «مثلکم» است اما آیا روح پیامبر هم مثل من و شماست!؟
روح معصوم پشت سرش را هم میبیند…
از دیروز در فکرم! تصور کن! اشتباه هم نمیکند! یعنی یک جمله، یک حرکت در تمام عمر از او نمیبینی که سهوی باشد!
بعد میگویم انصافاً باید همینطور باشد! اگر یک اشتباه در پیامبر میبود، آیا اسوه حسنه میشد؟
خیلی حرفهای جالبی بود. اینکه چطور کسی که از اصلاب الشامخه و ارحام المطهره بیرون نیامده باشد، چطور معصوم میشود؟
پاسخ جالبش: انسان میتواند به درجهای از عصمت برسد که گذشتهاش هم با حال و آیندهاش یکی شود. چه مثال عجیبی زدند:
فرض کنید یک نفر در یک چاه است و به بالا نگاه میکند. یک طناب از این طرف چاه به آن طرف در حال حرکت است… کسی که داخل چاه است، طناب را چقدر میبیند؟ به اندازه دهانه چاه. یعنی فقط حال را میبیند. گذشته و آینده را نمیبیند اما وقتی از چاه بیرون بیاید چطور؟ گذشته و حال و آینده برایش یکی میشود…
خیلی جالب بود…
یک بحث جالبی هم چند شب بیش آیت الله حائری داشتند که حیف شد ثبت نکردم… میگفتند اگر پرسیدند هدف از خلقت چیست؟ بگویید «رسیدن از الرحمن به الرحیم» (منظور، شمولیت در الرحمن به شمولیت در الرحیم)
نکات عجیبی میگفتند…
بخش دوم زیارت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) از دور، جملات جالبی دارد که به آیات مربوط به قیامت در قرآن اشاره دارد:
وَاَعُوذُ بِکَرَمِ وَجْهِکَ اَنْ تُقیمَنى مَقامَ الْخِزْىِ وَالذُّلِّ،
یَوْمَ تُهْتَکُ فیهِ الْأَسْتارُ، وَتَبْدُو فیهِ الْأَسْرارُ وَالْفَضائِحُ، وَتَرْعَدُ فیهِ الْفَرایِصُ،
یَوْمَ الْحَسْرَهِ وَالنَّدامَهِ
یَوْمَ الْأفِکَهِ،
یَوْمَ الْأزِفَهِ،
یَوْمَ التَّغابُنِ،
یَوْمَ الْفَصْلِ،
یَوْمَ الْجَزآءِ،
یَوْماً کانَ مِقْدارُهُ خَمْسینَ اَلْفَ سَنَهٍ،
یَوْمَ النَّفْخَهِ،
یَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَهُ، تَتْبَعُهَا الرَّادِفَهُ،
یَوْمَ النَّشْرِ،
یَوْمَ الْعَرْضِ،
یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ،
یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخیهِ وَاُمِّهِ وَاَبیهِ وَصاحِبَتِهِ وَبَنیهِ،
یَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ وَاَکْنافُ السَّمآءِ،
یَوْمَ تَاْتى کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها،
یَوْمَ یُرَدُّونَ اِلَى اللَّهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا،
یَوْمَ لا یُغْنى مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَیْئاً وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ، اِلاَّ مَنْ رَحِمَ اللَّهُ، اِنَّهُ هُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ،
یَوْمَ یُرَدُّونَ اِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهادَهِ،
یَوْمَ یُرَدُّونَ اِلَى اللَّهِ مَوْلیهُمُ الْحَقِّ،
یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً، کَاَنَّهُمْ اِلى نُصُبٍ یُوفِضُونَ، وَکَاَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ، مُهْطِعینَ اِلَى الدَّاعِ اِلَى اللَّهِ،
یَوْمَ الْواقِعَهِ
یَوْمَ تُرَجُّ الْأَرْضُ رَجّاً،
یَوْمَ تَکُونُ السَّمآءُ کَالْمُهْلِ، وَتَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ، وَلا یُسْئَلُ حَمیمٌ حَمیماً،
یَوْمَ الشَّاهِدِ وَالْمَشْهُودِ،
یَوْمَ تَکُونُ الْمَلائِکَهُ صَفّاً صَفّاً
حالا این را در نظر بگیر که کسی که این دعاها را بیان میکند چه تسلطی بر قرآن دارد و آیا میتواند معصوم نباشد؟
چند روزی هست که دارم آماده میشوم برای ماه دی که ماه بسیار حساسی است و باید شش دانگ، روی امتحانات متمرکز شوم. و منظور از آماده شدن: بازی!!! یک سری بازی روی گوشی نصب کردهام و بازی میکنم!
وسط بازی یاد آن مطلب «گریه و شرح حال عجیب حضرت یحیی» افتادم! گفتم بگذار آن جملهی حضرت یحیی را تابلو کنم و به دیوار بزنم که «خیلی حواسم پرت بازی نشود!»
روی تصویر کلیک کنید:
بعد از عمری دستی هم در ثلث بردیم!
خواهر بزرگ عاشق خط بالا شده و بعد از کلی باریکلا، میگوید من جای تو بودم به جای نستعلیق، روی ثلث کار میکردم! و این تلویحاً یعنی در نستعلیق استعداد نداری!!! نمیدانم تشکر کنم یا اعتراض!؟ هر چه هست من (إن شاء الله) یک روز روی او را کم میکنم و یک نستعلیقی تحویلش میدهم که دهانش باز بماند!! صبر کن و ببین!
۲۷ اردیبهشت در مطلب «ثبت میکنیم: اولین شبی که ملک، نبأ و فجر را از حفظ خواندم» گفته بودم میروم سراغ حفظ سوره الرحمن.
بالاخره دیشب (۷ آذر ۹۴) یعنی بعد از ۶ ماه، با هفتهای حدود ۳ شب خواندن توانستم آنرا به همراه بروج (مجموعاً ۱۰۰ آیه) از حفظ بخوانم 🙂
شاید دلیل اینکه کمی بیش از انتظار طول کشید، تکرار آیهی فبای آلاء ربکما تکذبان در این سوره بود. این تکرار باعث میشود ذهن نتواند یک نظم مشخص برای چینش آیهها در پشت سر هم پیدا کند. اما همین موضوع باعث شد حفظ این سوره خیلی برایم جالب باشد. یک نوع صحنه آهسته از عملکرد مغز بود! اینکه اول چطور آیهها را تکتک حفظ میکند بعد میگردد دنبال یک الگوریتم برای چسباندن آیهها به هم. پیدا که نمیکند، کمی نگاه مغز بالاتر میآید و دید کلیتر پیدا میکند، خلاصه روال جالبی بود که لذت آیههای زیبایش را بیشتر میکرد.
واقعاً انسان با خواندن الرحمن هوس بهشت میکند! انصافاً حیف است این نعمتها را از دست بدهیم.
اوج سوره شاید «هل جزاء الاحسان الا الاحسان» باشد. بمیرم برای خدا. ببین چقدر مهربان است که تو که خوب میشوی میگوید: «چون به من احسان کردی، من هم حالا به تو احسان میکنم» میگویی: آخر خدا! قربانت بروم، چه احسانی؟ اصلاً ما کجا و احسان به تو کجا!؟ آخر چرا اینقدر تو ما را دوست داری؟
با معنی بخوانید و بشنوید:
http://download.aftab.cc/audio/Arrahman_Hamid_Reza_Niroomand.mp3
از فردا إن شاء الله میروم سراغ سوره صافات با ۱۸۲ آیه! (یک بار در مسجد خواندمش و چقدر خوشم آمد و تصمیم گرفتم حفظش کنم. شبش خواب دیدم یک حاج آقایی بالای منبر چقدر دارد با تأکید از سوره صافات صحبت میکند)
البته احتمالاً سورههای مسبحات را از رو بخوانم و ضبظ کنم چون چند روز پیش یک چیزهایی از این سورهها شنیدم که دیوانهکننده بود! هر کس شب قبل از خواب اینها را بخواند به کجاها که نمیرسد… میخواهم تند بخوانم و ضبظ کنم و قبل از خواب سریعاً بشنوم و …
به نام خداوند رحمتگر مهربان |
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ |
|
[خداى] رحمان (۱) |
الرَّحْمَنُ ﴿۱﴾ |
|
قرآن را یاد داد (۲) |
عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿۲﴾ |
|
انسان را آفرید (۳) |
خَلَقَ الْإِنسَانَ ﴿۳﴾ |
|
به او بیان آموخت (۴) |
عَلَّمَهُ الْبَیَانَ ﴿۴﴾ |
|
خورشید و ماه بر حسابى [روان]اند (۵) |
الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ﴿۵﴾ |
|
و بوته و درخت چهرهسایانند (۶) |
وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ ﴿۶﴾ |
|
و آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشت (۷) |
وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ ﴿۷﴾ |
|
تا مبادا از اندازه درگذرید (۸) |
أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ﴿۸﴾ |
|
و وزن را به انصاف برپا دارید و در سنجش مکاهید (۹) |
وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ﴿۹﴾ |
|
و زمین را براى مردم نهاد (۱۰) |
وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ ﴿۱۰﴾ |
|
در آن میوه [ها] و نخلها با خوشههاى غلاف دار (۱۱) |
فِیهَا فَاکِهَهٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَکْمَامِ ﴿۱۱﴾ |
|
و دانههاى پوستدار و گیاهان خوشبوست (۱۲) |
وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّیْحَانُ ﴿۱۲﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۱۳) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۱۳﴾ |
|
انسان را از گل خشکیدهاى سفال مانند آفرید (۱۴) |
خَلَقَ الْإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ ﴿۱۴﴾ |
|
و جن را از تشعشعى از آتش خلق کرد (۱۵) |
وَخَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّارٍ ﴿۱۵﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۱۶) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۱۶﴾ |
|
پروردگار دو خاور و پروردگار دو باختر (۱۷) |
رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ ﴿۱۷﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۱۸) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۱۸﴾ |
|
دو دریا را [به گونهاى] روان کرد [که] با هم برخورد کنند (۱۹) |
مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ ﴿۱۹﴾ |
|
میان آن دو حد فاصلى است که به هم تجاوز نمىکنند (۲۰) |
بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ ﴿۲۰﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۲۱) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۲۱﴾ |
|
از هر دو [دریا] مروارید و مرجان برآید (۲۲) |
یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ ﴿۲۲﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۲۳) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۲۳﴾ |
|
و او راست در دریا سفینههاى بادباندار بلند همچون کوهها (۲۴) |
وَلَهُ الْجَوَارِ الْمُنشَآتُ فِی الْبَحْرِ کَالْأَعْلَامِ ﴿۲۴﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۲۵) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۲۵﴾ |
|
هر چه بر [زمین] است فانىشونده است (۲۶) |
کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ ﴿۲۶﴾ |
|
و ذات باشکوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند (۲۷) |
وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ ﴿۲۷﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۲۸) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۲۸﴾ |
|
هر که در آسمانها و زمین است از او درخواست مىکند هر زمان او در کارى است (۲۹) |
یَسْأَلُهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ ﴿۲۹﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۳۰) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۳۰﴾ |
|
اى جن و انس زودا که به شما بپردازیم (۳۱) |
سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَا الثَّقَلَانِ ﴿۳۱﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۳۲) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۳۲﴾ |
|
اى گروه جنیان و انسیان اگر مىتوانید از کرانههاى آسمانها و زمین به بیرون رخنه کنید پس رخنه کنید [ولى] جز با [به دست آوردن] تسلطى رخنه نمىکنید (۳۳) |
یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ ﴿۳۳﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۳۴) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۳۴﴾ |
|
بر سر شما شرارههایى از [نوع] تفته آهن و مس فرو فرستاده خواهد شد و [از کسى] یارى نتوانید طلبید (۳۵) |
یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِّن نَّارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنتَصِرَانِ ﴿۳۵﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۳۶) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۳۶﴾ |
|
پس آنگاه که آسمان از هم شکافد و چون چرم گلگون گردد (۳۷) |
فَإِذَا انشَقَّتِ السَّمَاء فَکَانَتْ وَرْدَهً کَالدِّهَانِ ﴿۳۷﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۳۸) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۳۸﴾ |
|
در آن روز هیچ انس و جنى از گناهش پرسیده نشود (۳۹) |
فَیَوْمَئِذٍ لَّا یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلَا جَانٌّ ﴿۳۹﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۴۰) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۴۰﴾ |
|
تبهکاران از سیمایشان شناخته مىشوند و از پیشانى و پایشان بگیرند (۴۱) |
یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالْأَقْدَامِ ﴿۴۱﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۴۲) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۴۲﴾ |
|
این است همان جهنمى که تبهکاران آن را دروغ مىخواندند (۴۳) |
هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ﴿۴۳﴾ |
|
میان [آتش] و میان آب جوشان سرگردان باشند (۴۴) |
یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ ﴿۴۴﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۴۵) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۴۵﴾ |
|
و هر کس را که از مقام پروردگارش بترسد دو باغ است (۴۶) |
وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ ﴿۴۶﴾ |
|
پس کدامیک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۴۷) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۴۷﴾ |
|
که داراى شاخسارانند (۴۸) |
ذَوَاتَا أَفْنَانٍ ﴿۴۸﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۴۹) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۴۹﴾ |
|
در آن دو [باغ] دو چشمه روان است (۵۰) |
فِیهِمَا عَیْنَانِ تَجْرِیَانِ ﴿۵۰﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۵۱) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۵۱﴾ |
|
در آن دو [باغ] از هر میوهاى دو گونه است (۵۲) |
فِیهِمَا مِن کُلِّ فَاکِهَهٍ زَوْجَانِ ﴿۵۲﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۵۳) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۵۳﴾ |
|
بر بسترهایى که آستر آنها از ابریشم درشتبافت است تکیه آنند و چیدن میوه [از] آن دو باغ [به آسانى] در دسترس است (۵۴) |
مُتَّکِئِینَ عَلَى فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَجَنَى الْجَنَّتَیْنِ دَانٍ ﴿۵۴﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۵۵) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۵۵﴾ |
|
در آن [باغها دلبرانى] فروهشتهنگاهند که دست هیچ انس و جنى پیش از ایشان به آنها نرسیده است (۵۶) |
فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ ﴿۵۶﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۵۷) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۵۷﴾ |
|
گویى که آنها یاقوت و مرجانند (۵۸) |
کَأَنَّهُنَّ الْیَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ ﴿۵۸﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۵۹) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۵۹﴾ |
|
مگر پاداش احسان جز احسان است (۶۰) |
هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ ﴿۶۰﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۶۱) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۶۱﴾ |
|
و غیر از آن دو [باغ] دو باغ [دیگر نیز] هست (۶۲) |
وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ ﴿۶۲﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۶۳) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۶۳﴾ |
|
که از [شدت] سبزى سیهگون مىنماید (۶۴) |
مُدْهَامَّتَانِ ﴿۶۴﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۶۵) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۶۵﴾ |
|
در آن دو [باغ] دو چشمه همواره جوشان است (۶۶) |
فِیهِمَا عَیْنَانِ نَضَّاخَتَانِ ﴿۶۶﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۶۷) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۶۷﴾ |
|
در آن دو میوه و خرما و انار است (۶۸) |
فِیهِمَا فَاکِهَهٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ ﴿۶۸﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۶۹) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۶۹﴾ |
|
در آنجا [زنانى] نکوخوى و نکورویند (۷۰) |
فِیهِنَّ خَیْرَاتٌ حِسَانٌ ﴿۷۰﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۷۱) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۷۱﴾ |
|
حورانى پردهنشین در [دل] خیمهها (۷۲) |
حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فِی الْخِیَامِ ﴿۷۲﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۷۳) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۷۳﴾ |
|
دست هیچ انس و جنى پیش از ایشان به آنها نرسیده است (۷۴) |
لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ ﴿۷۴﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۷۵) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۷۵﴾ |
|
بر بالش سبز و فرش نیکو تکیه زدهاند (۷۶) |
مُتَّکِئِینَ عَلَى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَعَبْقَرِیٍّ حِسَانٍ ﴿۷۶﴾ |
|
پس کدام یک از نعمتهاى پروردگارتان را منکرید (۷۷) |
فَبِأَیِّ آلَاء رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ﴿۷۷﴾ |
|
خجسته باد نام پروردگار شکوهمند و بزرگوارت (۷۸) |
تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلَالِ وَالْإِکْرَامِ ﴿۷۸﴾ |
پنجشنبه گذشته در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) بین دو نماز، یک حدیث در مورد گدایی خوانده شد که خیلی برایم جالب بود:
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس دست به گدایی دراز کند، خداوند درهای فقر را به روی او میگشاید!
تصور کن! چقدر گدا داریم که با ترفندهای مختلف، کلی پول به هم میزنند اما هرگز از فقر نجات پیدا نمیکنند.
واقعاً که خدا چقدر حکیم و عادل است و الحمد لله…
از خستگی نشستهام شبکه چهار، برنامه ۱۰۰ برگ را میبینم. صحبت از شعر «عجب صبری خدا دارد» شد، کاملش را خواندم، خوشم آمد:
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
همان یک لحظه ی اول ،
که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهان را با همه زیبایی و زشتی ،
به روی یکدگر ، ویرانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که در همسایه ی صد ها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم ،
نخستین نعره ی مستانه را خاموش آن دم ،
بر لبِ ، پیمانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که می دیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین ،
زمین و آسمان را
واژگون ، مستانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر این بیداد گر ها تیز کرده ،
پاره پاره در کف زاهد نمایان ،
سبحه ی ، صد دانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،
آواره و دیوانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بگرد شمع سوزان ِ دل عشاق سرگردان ،
سراپای وجود بی وفا معشوق را ،
پروانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
به عرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،
تا که می دیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد ،
گردش این چرخ را
وارونه ، بی صبرانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که می دیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنه ی این علم ِ عالم سوز مردم کش ،
به جز اندیشه ی عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،
در این دنیای ، پر افسانه می کردم .
□
عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم .
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ، تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد
وگرنه من به جای او چو بودم ،
یک نفس کی عادلانه سازشی ،
با جاهل و فرزانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !
انسان یاد آن ذکر که به شدت دوستش دارم و هر بار که میخوانم، حال عجیبی پیدا میکنم میافتد:
سبحان من لا یعتدی علی اهل مملکته، سبحان من لا یأخذ اهل الارض بالوان العذاب، سبحان الرؤوف الرحیم، اللهم اجعل لی فی قلبی نورا و بصرا فهما و علما و یقینا، انک علی کل شیئ قدیر
منزه است آن که بر اهل مملکت خود تعدی نمیکند، منزه است آن که اهل زمین را با انواع عذاب مؤاخذه نمیکند، منزه است آن که رؤوف و مهربان است…
لیلی من، به فرزندانمان شیر مده مگر با وضو که چهها شنیدهام از آثارش… و مرا یاور باش و یادآور باش در کسب مال حلال که آنکه شیر حلال خورده باشد به آنجا که باید، میرسد…
از یک چیز هرگز ضرر نکردم و آن «راه آمدن با مردم» بود…
امروز، برای نماز مغرب، تا بخواهم آماده شوم، کمی دیر شد، بنابراین خیلی سریع لباس پوشیدم و رفتم مسجد. در مسجد، رفتیم رکوع، دیدم یا اباالفضل! جورابهایم یکیش سرمهای است و دیگری مشکی!! یعنی نفهمیدم نماز را چطور تمام کردم!! به هر حال، وسط نماز چون کلاس داشتم، غفیله را هم با همان وضع خواندم و زدم بیرون…
بعد از کلاس آمدم خانه، به مادر و برادر بزرگتر پاهایم را نشان دادم، گفتم: من رو ببین تو رو خدا!! رفتم مسجد، رفتم رکوع، دیدم یا اباالفضل! لنگه به لنگهست!!
خندیدند و گذشت… یک ساعت بعد که الان باشد، برادر کوچکتر در حالی که مادر رفته بود روضه و علی، باشگاه و فقط من خانه بودم، آمد! پاهایش را نشان داد…
دیدم یا اباالفضل! او هم لنگه به لنگه پوشیده! چشمانم گرد شد، یعنی فکم از حرکت باز مانده بود! بنده خدا فکر کرد تعجب کردهام که چقدر خنگ است! صبر کردم ادامه دهد! دقیقاً همان جملات را گفت: من رو ببین تو رو خدا!! رفتم مسجد، رفتم رکوع، دیدم یا اباالفضل! لنگه به لنگهست!!
جالب است که دقیقاً جورابهای او هم مشکی و سرمهای بود! (در حالی که اتاق او و سبد جورابهای او با من فرق دارد!)
حتی یک بار هم یادم نمیآید چنین چیزی برای هر کداممان اتفاق افتاده باشد، حالا هر دو در یک شب، به یک صورت…
اینها یعنی چه!؟ (در فکرم…)
اگر بپرسی بزرگترین آرزویت چیست، میگویم این که یک روز یک تفسیر برای قرآن بنویسم البته تفسیری با دیدگاه مهندسی کامپیوتر!
موارد زیادی مثل این:
شیئگرایی در قرآن:
یا این:
کارآموزی در قرآن:
http://aftab.cc/article/1326
یا مثلاً استفاده از سناریوهای قرآنی برای ساخت بازیهای کامپیوتری مثل نیکا ۲:
http://yourl.ir/horika
و امثالهم میتواند جمعآوری شود و در قالب یک کتاب منتشر شود.
اصلاً یکی از کارهایی که متخصصین همه رشتهها باید انجام دهند به نظر من همین است! یعنی هر کس تلاش کند قرآن را در رشته خودش تفسیر کند و نکاتی که مرتبط با رشتهاش در قرآن هست را معرفی کند.
اول نیاز دارد که انسان خودش قرآن را حفظ و به آن تسلط و اشراف پیدا کند…
برنامهریزی میکنم که تا بیست سال آینده به شرط حیات و خواست خدا، این کار را انجام دهم…
ــــــــــــــــــــــ
آپدیت:
یک گروه در آفتابگردان برای این نوع مطالب راهاندازی کردم:
http://aftab.cc/modules.php?name=News&new_topic=37
الهی، توفیق بده که دنیایمان را خرج آخرتمان کنیم و نه آخرتمان را خرج دنیایمان…
گاهی حیفم میآید که نمیشود بعضی چیزها را علنی گفت.
مثلاً اینکه بیایی بحث کنی که آیا با خدا بودن، خودش را در کدنویسی (یعنی چیزی که انسان انتظار ندارد حتی خدا آنرا با ارزش بداند) هم نشان میدهد!؟ یعنی یک برنامهنویس اگر مؤمن باشد، آیا در کدنویسی هم خدا کمکش میکند؟
من به تو میگویم: بله! (حالا نمیدانم من باخدا و مؤمن هستم یا نه اما من خدا را در کدنویسی هم میبینم!) (گاهی برخی برنامهنویسها ایمیل میزنند و از مسائل جزئی که من در برنامهها در نظر گرفتهام سؤال میکنند که چطور به ذهن شما میرسد و به ذهن ما نمیرسد؟ بعد من مجبورم بگویم: والا خودم هم نمیدانم!…)
تصور کن: همین امروز (مانند هزار مورد دیگر که من وقتی مواجه میشوم، یک نگاه به آسمان میکنم و یک چشمک میزنم):
دارم روی یک افزونه برای تستا کار میکنم. در کدنویسی، گاهی آنقدر شرایط مختلف وجود دارد که برنامهنویس فراموش میکند یک شرط خاص را در نظر بگیرد.
وقتی میآیی پروژه را با پیشفرضهایی که خودت در نظر گرفته بودی تست کنی، میبینی خدا همان اول، آن شرایطی را پیش میآورد که تو در نظر نگرفتهای! تو قبلاً صد بار آن برنامه را اجرا کردهای و این شرایط خاص پیش نیامده اما حالا چون خدا میخواهد برنامهات ناقص نباشد، آن شرایط را پیش میآورد.
مثلاً یک مورد که همین الان پیش آمد و بهانه نوشتن این مطلب شد:
من تنظیم کرده بودم که وقتی کاربر وارد نتایج یک آزمون میشود، اگر برایش گواهینامه صادر شده، یک آیکون جلو آن مرتبهای که آزمون داده نشان داده شود. اصلاً این را یادم رفته بود که ممکن است کاربر فقط یک بار در آزمون شرکت کرده باشد و در این حالت ما سابقه را لیست نمیکنیم که این آیکون بخواهد دیده شود. رفتم تست کنم که ببینم این آیکون به درستی دیده میشود یا خیر؟ از همه این آزمونها که در همهشان چند بار چند بار برای تست شرکت کردهام، دقیقاً وارد آزمونی شدم که یک بار بیشتر شرکت نکرده بودم و دیدم ای دل غافل! اصلاً این حالت را در نظر نگرفته بودم!
باور کن گاهی خدا خودش را آنقدر در مسائل کوچک و جزئی نشان میدهد که انسان میگوید: خدا جان! ازت ممنونم اما به خودت قسم اصلاً راضی نیستم در این مسائل کوچیک هم حواست به من باشه… همان که قبلاً در مطلب «خدا را باور کن تا…» گفته بودم:
امید من!
خدا را باور کن (و اطاعتش نما) تا او کنترل سادهترین امور زندگیات را نیز به دست بگیرد!
هر چند که انسان به خودش نیشخند میزند که: مرد حسابی! یک امر را نام ببر که خدا خودش را در آن به تو نشان ندهد!
دیدگاههای تازه