فرزندم! بوی تعفن را از خود دور کن

امید من، پسرم،
برخی گناهان بوی تعفن ظاهری دارند، برخی بوی تعفن باطنی و برخی هر دو را…
این بوی تعفن، مؤمنان را از تو دور نگه خواهد داشت چون آن ها خود خوش‌بویند و از بوی بد بیزار…

گناه اعتیاد به سیگار و هر نوع ماده حرام دیگر بوی تعفنش بر همگان مشخص است و همگان از آن فراری…
بدترین بوی عالم شاید بوی تعفن گپ زدن با نامحرم (تا مرز تحریک) باشد.

عزیزم،
مباد که تصور کنی بوی گناه را می‌توانی با بوی عطر و گلاب بپوشانی…

حنانه جان، دخترم،
زنان به طور ژنتیکی بیشتر عرق می کنند. اگر این عرق با بوی تعفن یک گناه مانند بوی تعفن گناه گپ زدن با نامحرم همراه شود، دیگر هرگز قابل تحمل نخواهد بود…

عزیزتر از جانم،
بترس که گناهان به مرز رسوایی برسند…

_____________
جای بسی تأسف است که گاهی که بعضی دانشجوها (که با نامحرم بیش ازحد  ریلکس هستند و وقتی پایش می افتد از ماهواره حسابی صحبت می کنند) صدایم می کنند که بروم بالای سرشان و ببینم مشکل سیستمشان چیست، از یک متری شان چنان بوی تعفنی به مشامم می رسد که سریعاً نفسم را حبس می کنم، مشکلشان را بدون توضیح رفع و فرار می کنم… البته حواسم هست که هر بوی تعفنی بابت گناه نیست اما مؤمن، بدبو نمی شود…

بانی توفیق ما کیست؟

به یکی از دوستان که گردن تستا و بنده خیلی حق دارند و خیلی از امکانات تستا مدیون هزینه‌کرد ایشان است، گفتم: حقیقتش را بخواهید از بس شما سفارشی‌سازی داشته‌اید و بابتش هزینه داده‌اید، من دیگر خجالت می‌کشم از شما سفارشی‌سازی قبول کنم و هزینه دریافت کنم!!

صحبت جالبی نوشتند که دلم می‌خواهد اینجا یادگاری بماند:

 تشکر: همه هزینه هایی که برای گسترش تستا تا الان خرج کردم حاصل لطف خدا ، صداقت کار شما، و  رغبت خدمت به مرز و بومم بوده هر وقت یادش میفتم.به خودم میگم اگر این هزینه ها رو نکرده بودم کجا خرج میشد که ثواب اخروی نصیبم بشه.شیرینیش همیشه در دل و ذهنمه.هر روز که دانش آموزی میره و تستی رو میزنه و نکته ای یاد میگیره روحم پرپر میزنه که دعاشو به جان شما میکنم.خداوند حافظ جان شما و مال و خانوادتون باشه آمین…تشکر

از این نوع انرژی‌ها به صورت روزانه برایم ارسال می‌شود. مثلاً یکی دیگر از عزیزان، امروز نوشته‌اند:

دوست گرانقدر جناب نیرومند سلام بر شما . بدین وسیله میخواهم مراتب تشکر و قدردانی خودم را از زحمات و راهنماییها و مطالب خوبی که در دنیای مجازی منتشر کرده و میکنید خدمتتان عرض کنم.در چند مورد تکنیکهای فتوشاپ ، از بین انبوه مقالات و پاسخهایی که چه در کتب و چه از طریق اینترنت بدست آوردم ، بی شک بهترین پاسخ و راهنمایی را از راهنماییهای جنابعالی گرفتم و از این روی بسیار خرسند و سپاسگزارم و خدای را شاکرم که هنوز در این دنیای درهم ریختۀ ما انسانهای والایی چون شما هستند که بی هیچ چشم داشتی و چه سخاوتمندانه آموخته های خود را در اختیار دیگران آن هم بشکلی ساده ، زیبا و دوست داشتنی قرار میدهند. انصاف ندیدم که سکوت کنم و لب به تشکر باز ننمایم.خداوند کریم پیوسته و در همه حال یار و یاورتان باشد بزرگوار.

یا مثلاً از یک دانشگاه که به خاطر رفتار نه چندان جالب مدیر آموزشش با آن‌ها همکاری‌ام را برای ترم آینده قطع کرده بودم، برای بار دوم تماس گرفتند که: فلانی! حقیقتش را بخواهید رؤسا به خاطر تعاریف دانشجوها نظرشان نسبت به شما خیلی مثبت است. من را مأمور کرده‌اند که ببینم اگر سوء تفاهمی بوده با هم بنشینیم و رفع کنیم که شما را برای ترم آینده داشته باشیم. (بگذریم که دیر اقدام کردند و تمام هفته من با چهار دانشگاه دیگر پر شد و ماند برای ترم‌های بعد…)

***

چند شب پیش تقریباً بعد از مدت‌ها یکی از دوستان ۷۰ ساله‌ام را در مسجد دیدم. گفت: چه خبر؟ اصل حالت چطوره؟

طبق معمول گفتم: عالی‌ام! عالی! از این بهتر نمی‌شم 🙂

گفت: احسنت! کیف می‌کنم وقتی از تو می‌پرسم چطوری! هر وقت می‌پرسم انگار با تمام وجود می‌گویی عالی‌ام!

ادامه داد که: فلانی! واقعاً وقتی به این نعمات خدا فکر می‌کنیم چیزی جز این نمی‌توانیم بگوییم! چقدر خدا به ما لطف داشته… واقعاً الان در شرایط عالی هستیم.

گفتم: بله، والا ما که صبح تا شب داریم به این فکر می‌کنیم که چه کار کرده بودیم که خدا ما را لایق این همه لطف دانست؟ فکر می‌کنم به خاطر آن کارهایی باشد که در نوجوانی‌مان همراه با شما در فلان مسجد انجام می‌دادیم…

یک دفعه گفت: صبر کن! تند نرو! حالا از کجا معلوم که این توفیقات به خاطر کارهای خودت باشد!؟ شاید پدر یا حتی جد تو باعث و بانی این توفیقات باشند. می‌دانی اگر مال حلال پدرت نبود چه می‌شدی!؟

واقعاً جا خوردم! گفتم: انصافاً راست می‌گویی. من اگر آن پدر عجیب، آن باب‌جون (به پدر بزرگ پدری‌مان می‌گفتیم باب‌جون) یا این مادر عظیم و آن باباتقی (پدر بزرگ مادری‌ام که خدا می‌داند با اینکه بی‌سواد است اما اگر ده گام با او راه بروی، در این چند گام صد بار با تمام وجودش می‌گوید: الحمد لله. توکلت علی الله. خدا را صد هزار مرتبه شکر. خدایا سپاس نعمات بیکرانت را!…) اگر آن‌ها را نداشتم بعید نبود که این نعمات از من صلب بشود…

هر چند هر روز و هر لحظه برای این افراد از ته قلبم دعا می‌کنم اما نمی‌دانم چرا از آن شب که آن بنده خدا آن موضوع را گوشزد کرد، هر وقت یکی از آن تشکرها و تعاریف می‌فرستند، ذهنم اول پیش آن‌ها می‌رود…

الهی! ما را پیِ نخود سیاه نفرست

چند روز است که برای مرور خاطرات و برای اینکه نوجوانی و جوانی پاکی که داشتم را فراموش نکنم، الهی نامه ای که آن زمان می نوشتم را دم دست آورده ام و مرور می کنم.
خودم باورم نمی شود که این ها را در سال ۸۱ یعنی شانزده سالگی نوشته باشم:
الهی! (در آیه ۴۶ سوره طه) گفته ای: نترسید، من با شما هستم، همه چیز را می شنوم و می بینم… خداوندا! تمام ترسم این است که تو با من هستی! (و گناهانم را می بینی و می شنوی) ۲۹ / ۲ / ۱۳۸۱ – روز تولدم 🙂

الهی! اکنون که در اوج شهوت هستم، مرا در اوج یاری ات قرار ده.

الهی! این آدمی که عمرش به یک دست انداز بستگی دارد، چرا اینقدر دست انداز دیگران می شود!؟

الهی! تا نفَسم مى آید، هواى نفسم را بگیر! ۱۴ / ۴ / ۸۱

الهی! ما را پی نخود سیاه نفرست! (در پرانتز نوشته ام: نخود سیاه، منظور کارهای بیهوده دنیاست)

الهی! غرق شدن در دریا یک فایده دارد و آن اینکه از آب سیراب می میریم، ولی غرق شدن در دنیا همه چیز را از انسان می گیرد و سپس می کشدش، ما را نجات بده!

الهی! نمی شود من اولین ثروتمندی باشم که قدر پول و نعمت را می داند!؟ 🙂

الهی! همین طور خوب است ادامه بده!

۱۳۹۲۰۹۱۱-۰۰۰۶۲۰.jpg

الهی های طنز را بیشتر از رسمی ها دوست دارم:
الهی!
دست از سر کچل ما بر ندار!!

الهی!
به امام رضا بگو یعنی ما به قدر آهو هم نیستیم که ما را شفاعت کنی!؟

الهی!
کاش به جای بهشت، خنده را بر شیطان ممنوع می کردی تا اینقدر به ما نخندد!

الهی!
گذر از این مرحله (جوانی)
از رد شدن از مرحله پنجم بازی Prince of Persia هم سخت تر است!!

الهی!
اگر آدم گیر نیاوردی، دست ما را بگیر!

الهی!
برای درد و دل با تو خودنویسی ۳۰ هزار تومانی خریده ام، شاید ما را تحویل بگیری!

الهی!
مگر سرم درد کند که تو را یاد کنم!!!!

دکترا دکترا ما داریم می‌آییم!!

ثبت می‌کنیم: آذر ۹۲، اولین ثبت نام در آزمون دکترا!

فعلاً به عنوان دست‌گرمی امسال ثبت نام کردم ببینیم چی به چیه! اصولش دست بیاد!

اگر اون نتیجه‌ای که بعد از سه بار آزمون دادن در ارشد گرفتم رو قبل از بار اول گرفته بودم، همون بار اول قبول شده بودم!

آیا واقعاً راه آخرت از دنیا می‌گذرد؟

می‌دانی؟ یکی از چیزهایی که گاهی فکرم را مشغول می‌‌کند این است که اگر من به طور مثال خواندن یک کتاب مذهبی را کنار بگذارم و مشغول به یک کار دنیایی که خیری در آن است شوم، آیا به خاطر آن کار خیر، واقعاً شرایطی پیش خواهد آمد که من بهتر از حالتی که قرار بود، آن کتاب را مطالعه کنم؟

یا مثلاً فرض کن یک نفر هم‌رشته‌ای من، امشب که مثلاً شهادت امام سجاد است می‌رود هیأت و عزاداری می‌کند و من می‌گویم: به نظر من، وظیفه من این است که بنشینم یک کتاب علمی در زمینه رشته‌ام بخوانم. آیا برای آن شخص شرایطی پیش خواهد آمد که همین کتاب علمی را بخواند و بهتر از من هم متوجه شود؟ [و موضوع زمانی پیچیده‌تر می‌شود که بگوییم: آیا برای من شرایطی پیش می‌آید که بهتر از او در عزای امام سجاد شریک باشم؟ (حالا باید بنشینیم بحث کنیم که کار کدامیک بهتر بوده که نیاز باشد خدا آن چیزی که ترک کرده را به ازای انتخاب کار بهتر برایش جبران کند!!)]

خلاصه که بحث، خیلی سنگین است! 🙂

ــــــــــــــ

یک بار از یکی از دوستان که طلبه شده پرسیدم: ثواب نماز جماعت که یک و نیم ساعت بعد از افطار (یعنی زمانی که وقت اصلی نماز مغرب تمام شده و وارد وقت مشترک شده) خوانده می‌شود بیشتر است یا نماز فرادا که در پیش از افطار و در وقت فضیلت نماز مغرب خوانده شود؟ چون مثلاً یک نفر در ماه رمضان، اول وقت قبل از افطار نماز مغربش را می‌خواند و به جماعت هم می‌رود، حالا بحث این است که حالا که به جماعت می‌ایستد، اگر ثواب این جماعت بیشتر باشد، نیت می‌کند که خدایا قبلی را بی‌خیال، این یکی را از خودم قبول کن. اما اگر قبلی ثوابش بیشتر باشد، نیت می‌کند که: خدایا قبلی برای خودم، این یکی برای بابای خدا بیامرزم!

بنده خدا هنگ کرد، گفت این را باید از استادم بپرسم.

حالا حکایت مسأله مطرح شده در این مطلب هم حکایت آن مسأله است که انسان هنگ می‌کند!

چقدر دلم برایت تنگ شده!

الهی!
از دلم خبر داری… می دانم که می دانی که چق____در دلم برایت تنگ شده 🙁
دلم می خواهد یک دل سیر برایت درد دل کنم و تو نوازشم کنی…
الهی! خودت نوبتی برایم فراهم کن…

من اشتباهی‌ام!

از لحظه ارائه تستا ۳ (۲۰ فروردین ۹۲) احساس می‌کنم یک حس و حال نسبتاً بدی در زندگی‌ام جاری شده.

من اهل پول شمردن و درگیر شدن با این چرک‌ها نبودم. من برای پول، کار و زندگی نمی‌کردم و دوست ندارم کنم. اما از آن وقت تا به حال بخش اعظمی از زندگی‌ام صرف فکر کردن به درآمد و جا به جا کردن پول از این حساب به آن حساب و این جور کارهای ضایع شده است:(

در حالی که درآمدمان دارد به روزی ۵۰۰ هزار تومان می‌رسد اما احساس می‌کنم من اشتباهی‌ام! من برای این کارها آفریده نشده‌ام.

قرارمان با خدا این نبود…

قرارمان این نبود که لذت خواندن نهج البلاغه و تاریخ تشیع و کتاب‌هایی که مدتی هست فقط فرصت می‌کنم لایشان را باز کنم و سریعاً چند جمله بخوانم و کنار بگذارم، تبدیل شود به لذت حساب و کتاب مال دنیا…

قرارمان این نبود که به جای مطالعه و تحقیق و تولید و پیاده‌سازی ایده‌های ناب و جدیدم، از اینکه امروز فروش خوبی داشته‌ایم خوشحال شوم!! اصلاً گاهی که از یک درآمد خوب، خوشحال می‌شوم، از خودم بیزار می‌شوم! احساس می‌کنم چقدر بی‌کلاس شده‌ام 🙁 در شأن من نبود که پول من را خوشحال کند…

به نظر می‌رسد در یک باتلاق گیر افتاده‌ام و هر روز که بگذرد بیشتر فرو خواهم رفت. تمام مدارس و مؤسسات و مدرسین کشور دارند گروه گروه به سمت محصولات ما (تستا و نمرا و بوکفا و …) می‌آیند و طبیعتاً پشتیبانی آن‌ها آنقدر وقتم را خواهد گرفت که دیگر وقتی برای کار روی ایده‌های جدید نخواهد ماند و این انرژی و شور جوانی‌ام دارد هر روز کمتر و کمتر می‌شود.

کجایی عباس آقا که می‌گفتی تا وقتی دکترایت را نگرفته‌ای، خودت را درگیر پول نکن! اولین حقوق قلمبه را که بگیری درس را فراموش می‌کنی!! این روزها دائم این جمله‌ات در گوشم تکرار می‌شود!

تو راست می‌گفتی، ما برای این جایگاه‌های پایین نیستیم…

(بروم سه مشتری که همین ساعت ۱۱ شب ثبت سفارش کرده‌اند را راه بیندازم!!!!!! می‌بینی چقدر بی‌کلاس شده‌ام!؟ به جای اینکه بگویم بروم چهار تا مقاله‌ی روز بخوانم، چهار تا پژوهش انجام دهم، چهار تا ویدئوی آموزشی ببینم، باید بگویم بروم چند تا مشتری راه بیندازم!! ده سال بعد که این را بخوانم چقدر افسوس خواهم خورد که جوانی‌ام را صرف چه چیز بی‌ارزشی کردم…)

إملاء

حکمت ۱۱۶ نهج البلاغه یک جمله جالب و در آن جمله یک کلمه جالب دارد:
مَا ابْتَلَى اللهُ أحداً بِمِثل الإملاءِ لٓه
خدا هیچ کس را با چیزی مانند “مهلت دادن” نیازمود!!

گذشته از جمله ترسناکش، تازه فهمیده ام کلمه املا یعنی مهلت دادن! احتمالاً به این دلیل که آهسته تر از حالت عادی از روی یک متن خوانده می شود و بقیه مهلت دارند که بنویسند…

اهل بیت؛ اهل بین

امام علی (علیه السلام) در حکمت ۱۰۹:
نحن النُّمرَقَهُ الوُسطى، بِها یَلحَقُ التّالى و إلیها یَرجِعُ الغالى
ما تکیه گاه میانه ایم، عقب ماندگان به ما می رسند و پیش تاختگان به ما باز می گردند.

(یاد مستند <شیعه واقعی> افتادم که آن وهابی وقتی شیعه شده بود، چقدر نرمال شده بود و دست از تعصب بی جا برداشته بود!)

معده درد فصلی

این را ثبت می کنم که سال بعد ببینم آیا واقعاً معده دردم فصلی است؟
یک بار در سلمانی این را گفتم، آرایشگر گفت: بله، کاملاً فصلی است. پسر من در ماه فروردین و اردیبهشت معده دردش شروع می شود و امانش را می برد!
معمولاً در ماه های آبان و آذر (یعنی زمانی که هوا بین گرمی و سردی است) معده دردم شروع می شود. معمولاً شب ها امانم را می برد و در حالی که مقاومت می کنم که کار به قرص رانیتیدین نرسد اما مجبورم یک تکه کوچک از آن را بخورم که بگذارد بخوابم. (گاهی که بیش از نیمی از قرص را می خورم، برای نماز که بیدار می شوم، بدنم بی حس است و تقریباً نمی توانم دست و پایم را تکان دهم.)

خودم حدس می زنم به خاطر فشار کاری باشد. صبح تا شب روی پا ایستادن و صحبت کردن سیستم بدن انسان را نابود می کند!
چند هفته پیش، پیش مربی زبانم بودم که صبح تا نیمه شب کلاس دارد. گفتم از تدریسِ زیاد خسته می شوم و اینجور درد و دل ها…
گفت صبر کن… رفت از آشپزخانه یک نایلون قرص آورد، گرفت جلو من و گفت: حمید! اگر بخوای ساعات تدریست رو بالا ببری، نهایتش می شی من با این همه قرص در روز!!
باور کنید از دیدن آن همه قرص وحشت کردم!
اما نمی دانم چه مرضی است که اگر همین الان یک دانشگاه زنگ بزند و بگوید جمعه ات را از صبح تا شب پر کرده ام، می آیی؟ خواهم گفت: بله!!!!!

فرق زمین و آسمان

امروز در سبدی که جلوم بود، هم سیب بود و هم سیب زمینی.
دقت کردم دیدم این دو هر چند از یک جنس هستند اما چقدر فرق بینشان است و همه این فرق ها از این نشأت می گیرد که یکی آسمانی است و یکی زمینی!
آن که آسمانی است چقدر زیبا و خوشبوست و این که زمین را مأوای خود کرده چقدر زشت و بدبوست!
عاقبت و جایگاهشان را ببین! آن که زمینیست عاقبتش آتش است و آن که آسمانیست در آبی بر سر سفره هفت سین و زینت بخش سفره های مهمانی…

چه خبر است در آسمان!؟

امید من! برای خود یک برنامه عبادی داشته باش…

امید من!

نکند بگذاری فرصت از دست رود! همین حالا برای خود یک برنامه عبادی بچین…

روایات و آیات در مورد «نشانه‌های مؤمن» را مرور کن و از بین آن‌ها یک «آینده‌ی روشن» برای خود ترسیم کن و سعی کن که به مرور به آن آینده برسی.

به طور مثال:

این روایت را که می‌خوانی:

امام حسن عسکری(ع) فرمودند: «نشانه‌های مؤمن و شیعه، پنج چیز است: اقامه نماز ۵۱ رکعت، زیارت اربعین حسینی، انگشتر در دست راست کردن، سجده بر خاک و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم.» (تهذیب، جلد ۶، ص ۵۲)

در برنامه عبادی خود بنویس که تا فلان سن و به مرور به حالتی برسم که توفیق ۵۱ رکعت نماز روزانه را کسب کنم. (به ویژه نماز شب)

– و یا کم‌کم توفیق کسب کنم که هر شب صد آیه در نماز وتیره‌ام بخوانم.

– تا فلان سن یک بار تفسیر کل قرآن را بخوانم.

– تا فلان سن فلان سوره‌ها را حفظ کنم تا در راه و در بیکاری بخوانم…

– سریعاً سوره هل اتی را حفظ کنم که هر صبح پنج شنبه آن‌را بخوانم…

– به مرور به این حد برسم که نماز اول ماه و روزه‌های سفارش شده در هر ماه را به جا آورم…

امید من!
حواست باشد که اگر در هر کاری برنامه نداشته باشی سردرگم و گمراه و ناامید می‌شوی…

 

ــــــــــــــــــــــــ
پی‌نوشت: این هم یک جوک که در حین جستجوهایم برای آن حدیث بالا مواجه شدم: کلیک کنید و به نوار آدرس و متن صفحه توجه کنید

شما شاهد باشید!

مردم! شما شاهد باشید من می‌توانم برای خودم و جامعه مفیدتر باشم! من می‌توانم نرم افزارهایی تولید کنم که کارهای بسیار ارزشمندی انجام دهد. من می‌توانم خیلی کارهای بهتر که کمتر کسی ذهنش به انجام آن‌ها رسیده انجام دهم اما…

اما فعلاً که حماقت‌های خودم باعث شده خودم را سرگرم یک مشت کارهای سطح پایین کنم 🙁

(این را ثبت کردم که شاید هر بار نگاهم بیفتد و عقل به سرم برگردد و دست از بازیگوشی‌هایم (که اکثراً تدریس است) بردارم و بنشینم مثل گذشته تولید کنم…)

خدا را باور کن تا…

امید من!
خدا را باور کن (و اطاعتش نما) تا او کنترل ساده‌ترین امور زندگی‌ات را نیز به دست بگیرد!
خدای عظیم حتی خودش را در ضبط ماشینت نیز نشان خواهد داد …
به شرط اینکه چشم‌ها و گوش‌هایت را آنقدر پاک نگاه داشته باشی که ظرفیتش را داشته باشند که او را ببینند و بشنوند …

توکل کن و گام به گام پیش برو

امید من!
خودت را به خدا بسپار و گام به گام، با صبر و حوصله پیش برو. آن وقت خواهی دید هر وقت که لازم باشد، در دانشگاهی که صلاحت در آن است قبول می‌شوی، درآمدت نسبت به مخارجی که خواهی داشت، بالا می‌رود، هر وقت لازم و صلاح باشد ماشینی که آرزویش را داشتی خواهی خرید، به موقع درآمدت اوج می‌گیرد تا خانه‌ات را بخری، به موقع زنی که صلاحت در او باشد را سر راهت خواهد گذاشت تا ازدواج کنی، به موقع … . همه چیز به موقع پیش خواهد آمد … فقط به خدا ایمان داشته باش و توکل کن و صبور باش …