امشب یکی از رفقا که ساکن سوئد هست، چت را شروع کرد، به نظر میرسید که با دو تا آدم شرور دعواش شده و خیلی عصبانی بود.
نمیدانم چرا هر وقت اسم «دعوا» به میان میآید، یاد حرفهای بابای خدا بیامرز میافتم. به این دوستمان هم گفتم… اصلاً بخشهای ابتدایی مکالمهمان را بخوانید (امیدوارم این دوست، از اینکه این صحبتها را اینجا میآورم، دلگیر نشوند، البته چیز خاصی نیست) :
P ” says:
Salam
Che tori Hamid
Hamid Reza says:
سلام؛ ممنون، عالیام، تو چطوری؟
P ” says:
wala dava kadam.. dotaii rikhtan ro saram.. vali alan halam behtare
Hamid Reza says:
اینجا عیده، اونجا چطور؟
P ” says:
inja ham hamin tor
Hamid Reza says:
دعوا؟ با کی؟
اونجا هم مگه کسی رو میشناسی که بخوای دعوا کنی؟
P ” says:
are baba. do ta to kelas namarda rikhtan ro saram…
Hamid Reza says:
همچین میزدی که نتونن از جاشون بلند بشن
بابای خدا بیامرز ما میگفت: پسرم! دعوا نکن! پسرم! دعوا نکن! پسرم دعوا نکن! اما اگر دعوا کردی، وانایست نگاه نکن! تا میخوره بزن
P ” says:
zadam va khordam.. amma namarda man aslan amade nabodam.. shar khar bodan kesafata
vali talafisho sareshon darmiaram.. har do ta dasteshono miboram
Hamid Reza says:
خوب، بگذریم… ایشا الله که نتیجه کارشون برو توی زندگی ببینند
P ” says:
pedareshono dar miaram..
ta daste rastesho ghat nakonam.. delam arom nemigire
Hamid Reza says:
حالا خیلی خشونت به خرج نده، اگر میشه به مدیران دانشگاه گلایه کن
P ” says:
be polis goftam
amma delam arom nemigire..
Hamid Reza says:
حالا سر چی بوده؟ ممکنه بگی؟
P ” says:
migoftan man mozaheme ye dokhtar shodam. zang zadam be dokhtare.. goftam nemiam bebinamet dige.. badesh raftam ro jam neshastam paridan rom. hich ki joz dostaye on nabodan
kesafata..dorogh migoftan. mozaheme kasi nabodam
Hamid Reza says:
میگن در همهی درگیریهای عالم پای یک دختر در میان هست، پس راست میگن 🙂
به هر حال، خودت رو درگیر سریال نکن، هر چه زودتر ختم بشه، اعصابت راحتتره
P ” says:
in dokhtararo nemishnasam Hamid jan
man aslan nemishnasamesh . in bahone bod..
dokhtararo bahone karde bodan
Hamid Reza says:
عجب آدمهاییاند… بیکاریه دیگه
اونجا مراسم عید برگزار نمیکنید؟
P ” says:
chera
vali man sare kar bodam
ye tofang gir biaram har doshono mikosham
Hamid Reza says:
۸)
حیف نیست خون سگ بیفته گردنت؟
مثل یه آدم با کلاس از کنار قضیه رد شو و بهشون ثابت کن که آدم حسابشون نمیکنی
غرضم جمله قرمزی هست که در متن میبینید…
واقعاً عجب بابایی داشتیم! دَمش گرم! 🙂
میگفت اگر در یک دعوا حق با شماست، بزنید، من از نظر قانونی، تا حد مرگ پای شما میایستم، اما اگر حق با شما نباشد و ظلم کرده باشید، حاضرم بر علیه شما هم رأی بدهم!
کوچکتر که بودیم، خیلی خوب به یاد دارم که گاهی اوقات ما پسرها را با هم گلاویز میکرد و نکاتی درباره کشتی و دعوا میگفت.
میگفت: در یک کشتی یا دعوا، کسی پیروز میشود که در همان لحظه اول، از حریف «ضرب چشم» بگیرد! به محض اینکه در کشتی، داور سوت آغاز را زد، شما سریعاً به سمت پای حریف حرکت کنید و سعی کنید مچ پایش را فقط لمس کنید. اینطوری خودتان را کاملاً پر انرژی و شجاع نشان میدهید. و در دعوا، در همان آغاز، یک آجر به سمت حریف پرتاپ کنید و از هیچی نترسید! چون اگر بایستید، این آجر نصیب شما میشود!
میگفت: بهترین حالت این است که همان ابتدا، حریف را ضربه فنی کنید!
جالب است که من، چون طبیعتاً اهل دعوا نیستم، این ترفندها را در برخوردهای اجتماعیام به کار میبندم.
معتقدم هر کس بتواند در چند ثانیه اول که با یک شخص جدید، برخورد میکند، او را ضربه فنی کند، میتواند آن شخص را مسحور خود کند!
در کلاسهای درس، من در همان جلسه اول با ترفندهای مختلف، دانشجوها را کاملاً ضربه فنی میکنم تا دیگر طی ترم، برایم ادعا نداشته باشند!! اگر نتوانم این کار را کنم، هرگز نمیتوانم با دانشجویان رشته کامپیوتر، آن هم گرایش نرمافزارش کنار بیایم!
معمولاً بعضی از دانشجویان رشته نرمافزار که خودم هم یکی از آنها هستم(!)، طوری سر کلاس مینشینند که انگار مخترع کامپیوتر هستند! طوری به استاد نگاه میکنند که انگار چند برابر استاد، مطلب بلدند! اگر استاد نتواند از آنها ضرب چشم بگیرد، کارش تمام است! باید تا آخر ترم این قیافهها را تحمل کند.
باید با طرح چند سؤال ساده که جوابی پیچیده دارد، دانشجویانی که “میخواهند جواب دهند که بگویند میدانند” را شناسایی کند و به جواب آنها ایراد بگیرد که: از شما به عنوان یک دانشجوی رشته نرمافزار، این جوابها بعید است! این چه وضع جواب دادن است؟ من جواب علمی میخواهم!
و کمکم به آنها ثابت کند که هیچی نمیدانند و قرار است مثل یک بچه آدمیزاد، از این کلاس مطلب یاد بگیرند.
و یا در برخورد با یک مسؤول گزینش. اگر نتوانید در همان برخورد اول، اطلاعات و هنر خود را به نمایش بگذارید، نفر بعد از شما که این کار را میکند، قبول خواهد شد.
دیدگاههای تازه