امید من، گاهی برای پیشرفت باید در برابر بیشرفت بایستی…
ـــــــــــــــــــــــ
چند شب پیش یک جلسه با یک بنده خدایی داشتیم و ایشان تلاش میکرد که ما را متصل کند به یکی از اقوام کلهگندهاش در تهران و حرفش این بود که «فرصت خوبی برای پیشرفت است!»
حرفها و توضیحات وسوسهکنندهاش که تمام شد، گفتم: از آشنایی با ایشان قطعاً خوشحال خواهم شد اما حقیقتش را بخواهید من موافق توسعه کارهایمان نیستم. من از دنیا یک زندگی ساده در یک اتاق دوازده متری میخواهم که هر وقت خواستم کار را تعطیل کنم و بروم به تفریح و مسجدم برسم… اگر قرار بود به این ماسماسکها دل خوش کنم، از بهترین جاهای این مملکت پیشنهاد همکاری داشتهام… و یک سری چیزهای دیگر که فعلاً نمیشود گفت…
به هر حال، معتقدم یکی از بزرگترین دامها در راه پیشرفت، همین بیشرفت است! اینکه در یک زمینه آنقدر بیش بروی که تمام وقت و فکرت را مشغول کند و دهها زمینه دیگر که میتوانستی پیش بروی را از دست بدهی…
اگر بدانی چطور پشت صحنه از بیشرفتها در هر بخش از مجموعه جلوگیری میکنم… مثل حالا که با اجازهات یک ماه (تا ابتدای مهر) میرویم به خاموشی سوم وبلاگ. دلیل؟ خوب، مشخصاً دارم اینجا بیشرفت میکنم، باید یک جاهای دیگری در این یک ماه پیشرفت کنم و از طرف دیگر، اینجا دارد خیلی شلوغ میشود و میدانی که من از شلوغی فراریام! 😉
(پستها در این مدت خصوصی خواهد بود تا إن شاء الله یک ماه دیگر ببینیم چه میشود. فعلاً خداحافظ دوستان)
یکشنبه 23 آگوست 2015 در 11:06 ب.ظ
پس من هم به کارام برسم تو این یه ماه هر روز ایناج رو چک میکردم از بس که مینوشتی!!!!
چهارشنبه 26 آگوست 2015 در 1:25 ب.ظ
ممنون بابت مطالبی که اینجا قرار میدی .واقعا استفاده میکنیم.البته من به شخصه به جهت نزدیکی افکارم با شما که در طول این چند سال که مطالبه شما رو میخونم بهش رسیدم واقعا لذت میبرم.خواهشا خیلی غیبتو طولش نده یه سری از مطالب شما مثل ابی هست که پای یه درخته تشنه میریزی عزیز.بدون تعارف. منتظرم برادر ما رو تنها نگذار