والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا

آیات زیبا, خطاطی‌های من یک دیدگاه »

بد نشد! (هر چند که این مرکب به سختی روی کاغذ مات راه می‌آید!)

از بهترین آیه‌هایی که باید در اتاق همه مؤمنین باشد (کلیک کن):

jahadoo

(و هر کس در راه ما تلاش کند، ما قطعاً او را به راهمان هدایت خواهیم کرد…)

دیشب برایش یک شعر گفتم که دارم تلاش می‌کنم با نستعلیق زیبا بنویسم:

هر آنکس کُند کوش در راهِ ما

نمایان کنیمَش چَه از راهِ ما

امید من، سابقه رحمت خدا را یاد کن تا آرام شوی…

امید نامه, نقل قول‌ها (احادیث، روایات و ...), نکته هیچ دیدگاه »

امید من،

هر گاه فکر کردی خداوند رحمت خود را نسبت به تو فراموش کرده، به «سابقه رحمت او» بیندیش…

______________

این بخش از دعای کمیل برایم خیلی جالب است:

یَا مَوْلاَیَ فَکَیْفَ یَبْقَى فِی الْعَذَابِ وَ هُوَ یَرْجُو مَا سَلَفَ مِنْ حِلْمِکَ

مولای من، (بنده‌ات) چگونه در آتش عذاب خواهد ماند در صورتی که به سابقه حلم نامنتهایت چشم دارد

 

این «سَلَفَ مِنْ حِلْمِکَ» (سابقه رحمت) برای من یک عامل آرامش‌بخش است.

یعنی هر وقت انسان فکر کرد خدا او را فراموش کرده یا حس ناامیدی پیدا کرد، کافی‌ست از «سَلَفَ مِنْ حِلْمِکَ» یاد کند!

مثلاً این روزها نگرانم که استاد راهنما برای پایان‌نامه پیدا می‌کنم یا خیر؟ به‌موقع تمام می‌کنم یا خیر؟ یا مثلاً ازدواج دیر نشود و امثالهم… بعد یاد این «سَلَفَ مِنْ حِلْمِکَ» می‌افتم، می‌گویم مگر تا الان، خدا تو را به‌موقع و در بهترین رشته مد نظرت در کارشناسی و ارشد و امثالهم قبول نکرده؟ مگر به‌موقع و به بهترین حالت همه‌شان را پشت سر نگذاشته‌ای؟ مگر همه اتفاقات زندگی‌ات را به‌موقع و به بهترین شکل رقم نزده؟ خوب پس بقیه‌اش هم (إن شاء الله) همینطور خواهد بود… بعد، با خیال راحت منتظر می‌مانم که وقتش برسد و خدا خودش را نشان دهد…

الهی، لَکَ الحمدُ و لَکَ الشُّکر

نکته یک دیدگاه »

امید من، هر گاه انرژی خواستی به وفور، گوشه‌ای آرام بنشین و فقط شکر بگو…

این‌ها را با توجه بگو و به آنچه داری فکر کن:

– الهی، لَکَ الحمدُ و لَکَ الشُّکر

– خدایا تو را سپاس

– الهی شکر

– الحمد لله

– خدایا شکر که تو را دارم

 

_____________

یعنی آرامش‌بخش‌تر و انرژی‌زاتر از شُکر، اگر کسی چیزی سراغ دارد معرفی کند! معجزه می‌کند! اصلاً خودِ کلمه «شُکر» را که انسان بیان می‌کند، آرام می‌شود!

و عجبا که خدا چقدر از انسانی که شکر نگوید رو برمی‌گرداند!

دائم باید شکر گفت…

 

امید به که!؟

اتفاقات روزانه, اعتقادات خاص مذهبی من هیچ دیدگاه »

به این نتیجه رسیده‌ام که یکی از راه‌های صحبت با خدا و رمزگشایی پاسخ‌های او این است که یک موضوع را نشان کنی و منتظر بمانی تا پاسخ آن برسد…

مثلاً حدس می‌زنی گیرِ کارت به خاطر فلان عملی که انجام دادی است. آن‌را در ذهن نگه دار و منتظر بمان… پاسخ (إن شاء الله) به نحوی که جلب توجه کند، خواهد رسید.

من در عمرم به هیچ کس نگفته بودم که فلانی هوای ما را داشته باش یا مثلاً اگر کار گیر آوردی ما را خبر کن یا سفارش ما را به فلانی کن و امثالهم. هر چه فکر می‌کنم یک نمونه هم یادم نمی‌آید!
هیچ وقت به هیچ دانشگاه و مرکز آموزشی و امثالهم نرفته‌ام که فرم پر کنم و بگویم برای من درس بگذارید و غیره… (البته به این معنی نیست که مثلاً اگر امروز قرار است یک جای خوب استخدام کنند، من در آزمون استخدامی شرکت نکنم… هر چند که این هم خودش جای شک و شبهه دارد که امید به آزمون استخدامی و استخدام درست است یا خیر)

به هر حال، به هیچ احدی و هیچ چیزی امید نداشته‌ام مگر به خدا و صلاح او. (خوب پیش آید رحمت است، بد پیش آید آزمایش است…) (و الحمد لله تا به حال به هیچ شخص و سازمان و گروه و امثالهم وابسته و مدیون نبوده‌ام و چه بسا n تا پیشنهاد آمده و ما n منهای چهار پنج تا را رد کرده‌ایم و چند تایی را هم قبول…)

94-uni

اما! شیطان یا نفس نگذاشت بر این مسلک بمانیم و چند روز پیش برای اولین بار در عمرم، به یکی از دوستان گفتم اگر فلانی (مدیر گروه یکی از دانشگاه‌ها) را دیدی، بگو اگر برای تدریس دانشجوهای ارشدشان مدرس خواست، من دروس ارشد و دروسی که فعلاً در دکترا پاس کرده‌ایم را می‌توانم تدریس کنم…

از آن دوست که خداحافظی کردم تا امروز چند بار آن صحنه آمده جلو چشمم و به این فکر کرده‌ام که این چه کاری بود من کردم!؟
امروز صبح، به خاطر یک سری قضایا باز به آن موضوع فکر می‌کردم و در این حین، صحنه سفارش حضرت یوسف در زندان به آن زندانی‌ها به ذهنم آمد:

وَ قالَ لِلَّذی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنی‏ عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ (یوسف/۴۲)

و به آن یکى از آن دو نفر، که مى‏‌دانست رهایى مى‏‌یابد، [حضرت یوسف] گفت: «مرا نزد صاحبت [سلطان مصر] یادآورى کن!» ولى شیطان یادآورى او را نزد صاحبش از خاطر وى برد و به دنبال آن، (یوسف) چند سال در زندان باقى ماند.

در این افکار و استغفار بابت این سوتی رفتم مسجد و برگشتم و طبق معمول که بعد از مسجد یک سخنرانی‌ای، کلیپی، چیزی گوش می‌کنم، زدم یکی از این کلیپ‌های زیبای رادیو جوان پخش شود…

پاسخ آمد و بله، ظاهراً سوتی بزرگی بوده:

دانلود کلیپ برنامه افق ماه

امید من، هدف‌گذاری کن…

امید نامه هیچ دیدگاه »

امید من، هدف غاییِ تو باید «و الایمانُ مُخاطٌ لَحمَکَ و دَمَک» باشد… (و ایمان با گوشت و خون تو آمیخته شود آنگونه که با گوشت و خون رسول الله صلی الله علیه و آله آمیخته بود…)

و خداوند دست‌ودل‌بازها را دوست دارد…

امید نامه هیچ دیدگاه »

امید من،

خداوند دست‌و‌دل‌باز است و دست‌ودل‌بازها را دوست دارد! فی سبیل الله خرج کن که از خزانه غیبش خواهد رساند… (البته که نه آنقدر که «فتقعد ملوماً محسورا»)

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انسان وقتی شرح حال برخی افراد که از مالشان تا توانسته‌اند در راه خدا خرج کرده‌اند و چیزهایی که خدا به آن‌ها عنایت کرده را می‌شنود، می‌فهمد که خدا واقعاً دست‌ودل‌بازها را دوست دارد. یک بنده‌ی خدایی را می‌شناسم و فکر کنم رفقای ما هم تا همین‌جا ذهنشان رفت پیش آن بنده‌ی خدا که در این اطراف ما، کار خیری نمی‌بینی که اسم او در بین خیرینش نباشد! یعنی هر کس برای انجام کار خیر، از همه جا ناامید می‌شود، می‌داند آن شخص دست رد به سینه‌اش نمی‌زند! خیلی چیزها در مورد او دارم که باید بگویم… دوستان ساوجی باید آستین بالا بزنند و تا به رحمت خدا نرفته یک فیلم مستند از زندگی‌اش بسازند. واقعاً حیف است…

تشکر + چند نکته (پست ثابت)

Uncategorized هیچ دیدگاه »

سلام.

برخی دوستان در ایمیل‌های معرفی خودشان به بنده لطف داشتند و مانند این مخاطب محترم، چوبکاری فرمودند:

thank-you

با توجه به اینکه فرصت پاسخ به ایمیل‌های همه دوستان و تشکر به طور انفرادی نبود، بدین وسیله، جمیعاً از همه عزیزان تشکر می‌کنم. (هر چند که من فقط گفته بودم یکی دو جمله در مورد خودتان بنویسید و نیازی به این مهربانی‌ها نبود)

به هر حال، إن شاء الله پست‌ها مفید باشد،

فقط حالا که شما در جمع مخاطبان خاص‌تر هستید، لطفاً در مطالعه مطالب وبلاگ به نکات زیر توجه کنید:
– ترجیحاً از بازنشر مطالب خصوصی‌تر و یا مطرح کردن آن‌ها در جمع‌های دیگر خودداری کنید. (روایت: «المجالسُ بالأمانه» / محتوای مجالس [خصوصی] بین حاضرین، امانت است)
مطالب را بیش از حد جدی نگیرید. (به خصوص «اعتقادات خاص مذهبی» را)
– من ممکن است اشتباهاتی داشته باشم و بعدها در مطالب اشاره کنم که آن برداشت یا اعتقاد اشتباه بود. پس مطالب را به دید ۱۰۰٪ درست نخوانید یا به کار نگیرید.
– بنده نماینده اسلام نیستم و هیچ ادعایی در این زمینه ندارم! پس اگر از من بدی‌ای دیدید هرگز به اسلام ربط ندهید. آیت‌الله‌هایی بوده‌اند که نتوانسته‌اند در برابر وسوسه‌های شیطان دوام بیاورند، ما که جای خود داریم! اگر آن آیت‌الله کار بدی کرد، ما نمی‌گوییم اسلام بد بوده است… پس: اشتباهات احتمالی من (که إن شاء الله خدا ما را از اشتباه باز بدارد) هیچ ربطی به اسلام ندارد.
– وبلاگ، بیشتر یک نوع ثبت خاطره برای سال‌های آینده است. اینطور به مطالب نگاه کنید که ۲۰ سال بعد خواندن این مطلب برای خود نویسنده چقدر جالب خواهد بود…

موفق باشید.

Rest Day

اعتقادات خاص مذهبی من, نکاتی برای بچه حزب اللهی‌ها هیچ دیدگاه »

امید من،

گاهی کار مفید تو این است که امروز هیچ کار مفیدی انجام ندهی! برای خود «روز استراحت» در نظر بگیر. در این روز نه تنها از کار دنیا که از کار آخرتی نیز بکاه. فقط به واجبات بپرداز و تمرین کن که امروز به خاطر خدا عبادت مستحبی انجام ندهی…

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

یهودی‌ها روز شنبه را روز «استراحت» می‌نامند و در این روز از انجام هر کار دنیایی خسته‌کننده ممنوع شده‌اند و فقط مطالعه و احتمالاً عبادت می‌کنند… حالا بد نیست مؤمن برای اینکه ببیند این عبادت‌های روزانه‌ای که انجام می‌دهد، از روی عادت است یا خیر، هر از چند گاهی (مثلاً هفته‌ای یک روز) روز استراحت در نظر بگیرد. من خودم یک روز را علامت می‌گذارم و در آن روز هیچ کار مستحبی جز واجبات انجام نمی‌دهم. هیچ نافله‌ای نمی‌خوانم، هیچ ذکر اضافه‌ای نمی‌گویم… فقط همان واجبات و طبیعتاً ترک محرمات.
همان روز ممکن است خیلی سخت باشد! به هر حال کمی عادت کرده‌ای و ترک عادت موجب مرض است!
اگر تحمل کنی، فردایش می‌بینی چقدر دلت برای خدا تنگ شده! یک حالی می‌دهد!

عرفان بابابزرگ

اتفاقات روزانه, نکته ۵ دیدگاه »

باباتقی (بابابزرگ ۸۸ ساله‌مان) دو سه شب پیش اینجا بود. تنها و بدون عزیز (مادربزرگ هفتاد و اندی ساله‌مان) بلند شده بود آمده بود خانه ما. (خانه‌شان پنجاه قدم تا خانه ما فاصله دارد)

با اینکه بی‌سواد است، اما خدا می‌داند او را که می‌بینم، انگار یک آیت اللهِ عارف را دیده‌ام! هر وقت بیاید همه می‌دانند که تنها کسی که می‌نشیند پای حرف‌هایش و اگر کسی بپرد وسط، دعوایش می‌کند، من هستم!

می‌گفت: بابا، رفتم بخوابم، دیدم خوابم نمی‌آید، گفتم بیایم پیش شما… تعریف می‌کرد که امروز چه کار کرده:

امروز رفته‌ام انجیل‌خشک‌ها را فروخته‌ام به فلانی دور میدان. (با جزئیاتش تعریف می‌کرد…) (یک نایلون هم برای من کنار گذاشته بود که امشب عزیزمان به دستم رساند. می‌داند که عاشق انجیرخشک هستم و هر سال منتظر این روزها که جیره چند ماه آینده‌مان را بیاورد… عزیز، آورده، از زیر چادرش در می‌آورد و می‌گوید: حمید آقا! بفرمایید این هم جیره امسال شما…)

ادامه می‌دهد: بعد، رفتم پیش پسرِ کاوه، ۲۰۰ تومان پول موتور (موتور آب باغ) را تا پاییز سال بعد پرداخت کردم… اعصاب آدم راحت‌تر است… یک وقت خرج می‌کنیم و شرمنده می‌شویم! (دقت کن! دو ماه زودتر می‌رود پول سال بعد را می‌دهد!)

می‌گویم: بابا! چه شده امشب تنها آمدی؟ شما که لیلی و مجنون بودید و از هم جداشدنی نبودید!؟

با خنده خاصی می‌گوید: بابا! دو سه روز است با عزیزتان قهرم!!
و باز هم دعوا سر موضوع همیشگی‌شان است: عزیز خانم (که خیلی مانده تا به عرفان بابابزرگ و حکمت خدا و مال حلال و… پی ببرد) هر روز گیر می‌دهد که چرا جوان بودی، هر چه گفتم، نرفتی کار اداری که الان یک بیمه داشته باشیم که نخواهی بروی کار کنی!؟ به او می‌گویم: خانم! یک لنگه سیب‌زمینی در زیرزمین است. یک لنگه پیاز هم کنارش است. چند گونی برنج هم که در پستو است. گوشت هم که هست، دیگر چه می‌خواهی که الان نداری!؟ (و باور کن دلم می‌خواهد زار بزنم از این پاکی و سادگی…)

مادرمان می‌گوید: باشه بابا، عزیز است دیگر، دلخور نشو… خدا را شکر کنید که در کنار هم هستید و از پا نیفتاده‌اید و… از اینجور حرف‌ها.

می‌گوید: دلخور نیستم، من روزی هزار بار خدا را شکر می‌کنم که او را دارم…

یک جمله می‌گوید که چشمانم را گرد می‌کند و می‌فهمم که واقعاً سواد جزء کوچکی از عرفان است: بابا! دو روز پیش یک حرف از دهانم در رفت به او گفتم، شبش مادر گلم آمد به خوابم… سرم داد زد که تقی! چرا دخترمان را اذیت می‌کنی!؟ …. بابا! دو روز است دارم به درگاه خدا استغفار می‌کنم!

 

چند روز پیش در مسجد محله نشسته بودم که دیدم با صدای همیشگی‌‌اش که هر وقت بشنویم، می‌فهمیم باباتقی است از در وارد شد: توکل بر خدا! (همینطور که راه می‌رود، دائم این جمله را با یک حالت خاص و با اعتقادی تکرار می‌کند)

آمد و نشست کنارم و بعد از کمی صحبت، دیدم مشغول شد: اللهم صلی علی محمد و آل محمد… به نیت آقا جواد، پسر گلم: بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العامین و یک فاتحه برای جوان ناکامش می‌خواند. تمام که می‌شود: به نیت فاطمه خانم، تازه‌درگذشته، دختر گلم: بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین… بعد از آن: به نیت مادر گلم: بسم الله الرحمن الرحیم… و تا بخواهند اذان بگویند به نیت همه‌شان یک حمد و سوره می‌خواند و من هم کنارش یک بغض اساسی کرده‌ام که چقدر سخت است آدم زنده باشد و فرزندانش یکی یکی بروند…

 

ظاهراً در پیری خبرهای خوشی هست البته که به شرط مال حلال و زحمت…
پیر شیم الهی!

امید من، تِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ

آیات زیبا, امید نامه یک دیدگاه »

امید من،

اگر می‌پرسی چرا امروز حالم بسیار خوش است در حالی که دیروز ناخوش بود و هر چه بررسی می‌کنی، رابطه‌ای بین حال خوش یا ناخوش‌ت با اعمال و رفتارت نمی‌یابی، بزن به حساب این آیه:

إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ وَیَتَّخِذَ مِنکُمْ شُهَدَاء وَاللّهُ لاَ یُحِبُّ الظَّالِمِینَ

اگر به شما آسیبى رسیده، آن قوم را نیز آسیبى نظیر آن رسید و ما این روزها[ى شکست و پیروزى‏] را میان مردم به نوبت مى‏‌گردانیم [تا آنان پند گیرند] و خداوند کسانى را که [واقعاً] ایمان آورده‏اند معلوم بدارد، و از میان شما گواهانى بگیرد، و خداوند ستمکاران را دوست نمى‏دارد.

امید من، آن روز که ناخوش هستی، لبخندی بزن و صبر کن تا نوبت خوشی تو برسد… 😉

نیاسر کاشان

نظرات و پیشنهادات من, نکته ۲ دیدگاه »

یکی از آشنایان تعریف می‌کرد که در نیاسر کاشان، قبرها طوری ساخته می‌شود که بالای آن یک تورفتگی کوچک (چاله) ایجاد شده… هر کس می‌آید برای شخص فاتحه بخواند، به خیر او یک مشت دانه پرنده (مثلاً گندم) در آن چاله محل می‌ریزد که پرنده‌ها بیایند بخورند و ثوابش به آن مرده برسد!

کار جالبی‌ست نه؟

اگر از دوستان کسی یک عکس از این قبرها دارد یا می‌رود می‌گیرد بگذارد، می‌خواهیم فرهنگ‌سازی کنیم…

خدایا! آنگونه زنده‌ام بدار که…

نقل قول‌ها (احادیث، روایات و ...), نکته هیچ دیدگاه »

عارفی را گفتند: چه دعایی می‌کنی که هم برای دنیای تو مفید باشد و هم برای آخرتت؟

گفت: می‌گویم خدایا! آنگونه زنده‌ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیرانم که کسی به وجد نیاید از نبودنم…

(از رادیو جوان)

ریش

اعتقادات خاص مذهبی من, نکته هیچ دیدگاه »

امید من،

فراموش نکن: داشتنِ ریش، می‌تواند نماد چیزی نباشد، اما نداشتنِ آن، نماد بی‌اعتقادی‌ست.

ایران تشنه‌ی نرم‌افزار است!

اتفاقات روزانه ۲ دیدگاه »

شخصاً فکر می‌کنم ایران تشنه‌ی نرم‌افزار است! و متأسفانه برنامه‌ساز یا تیم برنامه‌سازی که بشود پروژه پیچیده را به او سپرد بسیار بسیار نایاب است.

اگر مراقبت نشود، برجام می‌تواند یک تهدید باشد! (ما ثابت کرده‌ایم که جنبه نداریم!) شرکت‌ها و سازمان‌ها ممکن است بخواهند این تشنگی را از طریق برنامه‌سازهای خارجی رفع کنند!

پیش‌بینی می‌کنم که پای هندی‌ها (به عنوان قطب‌های برنامه‌نویسی دنیا) به این واسطه، بیش از پیش به ایران باز شود… باید صبر کرد و دید…

ترتیب پیشنهادی من برای حفظ سوره های قرآن

آیات زیبا هیچ دیدگاه »

برای حفظ قرآن، ترتیب‌های مختلفی مشخص کرده‌اند مثلاً خیلی‌ها جزء ۳۰ را در ابتدا و سپس جزء ۲۹ و سپس ۲۸ و ۵ جزء آخر و نهایتاً شروع از ابتدا را پیشنهاد می‌کنند…

اما من خودم پیشنهاد می‌کنم ابتدا از جزء ۳۰ شروع کنید و سپس به سراغ سوره‌هایی بروید که اولاً آیه‌های کوتاه‌تری دارند و ثانیاً شیرین‌تر و کاربردی‌تر هستند…

مثلاً قطعاً شیرین‌ترین سوره که بعد از جزء ۳۰ می‌شود حفظ کرد، سوره واقعه است.

من خودم فعلاً این روال را طی کرده‌ام و می‌پسندم و إن شاء الله همینطور که پیش می‌روم این لیست را کامل‌تر می‌کنم:

– جزء ۳۰

– سوره واقعه (که پیشنهاد شده هر شب در نماز وتیره بخوانید)

– سوره جمعه (که جمعه‌ها در نماز صبح می‌توانید بخوانید)

– سوره انسان (که پیشنهاد شده پنج‌شنبه‌ها بخوانید)

– سوره قیامه (که در کنار سوره انسان حال خاصی می‌دهد)

– سوره ملک (که پیشنهاد شده هر شب بخوانید و واقعاً سوره عجیبی است)

– سوره الرحمن (که خدا می‌داند چقدر تأثیرگذار است، هم شادتان می‌کند و هم اشکتان را از ترس در می‌آورد وقتی می‌گوید: یعرف المجرمون بسیماهم! و پیشنهاد شده جمعه‌ها برای رفتگان خوانده شود)

– سوره ص (که می‌شود در نماز وتیره خواند… البته حفظ این سوره کمی ممکن است مشکل باشد، شاید بخواهید اواخر قرار دهید)

– سوره فاطر (که سوره بسیار جذابی است و اکثر آیه‌هایش را روزانه از لسان بزرگان می‌شنوید) (در حال حفظ این هستم)

– سوره مدثر

– ادامه خواهد داشت (إن شاء الله)

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها