مودم، مادر خوبی نیست!

اتفاقات روزانه یک دیدگاه »

اگر این فنج‌های من، مرغ بودند ما یک مرکز تولید تخم مرغ راه می‌انداختیم!!

ببینید فقط چقدر تخم اضافه را من از زیر این مادر هر بار برمی‌دارم:

photo(6)

چون هوا سرد است و این‌ها هم در حیاط هستند و اگر کمی غفلت کنند، تخم‌ها لق می‌شوند، در زمستان معمولاً کاسبی خوبی در تولید فنج ندارم!! (تابستان‌ها یکی از راه‌های کسب درآمد من فروش جوجه‌های این‌هاست!!!)

هر بار تخم‌هایشان را برمی‌دارم می‌آورم روی مودم می‌گذارم که شاید دمای مودم بتواند برای تخم‌ها مادری کند، اما متأسفانه دمای مودم بسیار بالاست و معمولاً تخم‌ها می‌پزند!! خیلی دلم می‌خواهد یک روز بلند شوم ببینم روی مودم یک جوجه فنج جیک‌جیک می‌کند!!!!!! حالا مودم را مادر خود تصور نکند شانش آورده‌ایم!

مالی که برود و عبرتی بیاموزد، نرفته

نقل قول‌ها (احادیث، روایات و ...) یک دیدگاه »

عجب جمله جالبی بین حکمت های امام علی (علیه السلام) خواندم:
لَم یُذهب مِن مالِکَ ما وَعَظَک
آنچه از مالت رفت و تو را پند آموخت، از دست نرفته است.

فکر می کردم فقط خودم سال هاست که این جمله را کشف کرده ام!
شده گاهی هزاران تومان بی جهت پرداخت می کنم فقط برای اینکه تجربه ای کسب کنم. نمونه اش همین قلم خش گیر:
http://aftab.cc/article/1139
که پندش این بود که به تبلیغات ها اینقدر اعتماد نکنم که عقلم را نادیده بگیرم! عقلاً خودم می گفتم آخر مگر ممکن است یک قلم هر نوع رنگ را خش گیری کند اما ویدئو را می دیدم و باورم می شد!!!

عزتی که بر باد رفت…

کمی سیاست ۵ دیدگاه »

می‌دانی؟ قبل از توافق ژنو به خیلی‌ها می‌گفتم اگر یک روز بگویند به خاطر حضور در ایران، ماهی یک میلیون تومان بپردازید، من قطعاً می‌پردازم و در این کشور با افتخار زندگی می‌کنم. اما از وقتی این قضیه اتفاق افتاد، دیگر دلم نمی‌خواهد در این کشور زندگی کنم. به ابهتم برخورده است. احساس می‌کنم تا حد کشور افغانستان ذلیل شده‌ایم. وقتی لحن صحبت آمریکایی‌ها را می‌بینم احساس حقارت می‌کنم. اینکه بنشینند بگویند: «تحریم‌ها ایرانی‌ها را پای میز مذاکره آورد» در حالی که ما ده‌ها هزار شهید دادیم که پای هر میزی ننشینیم، برایم شرم‌آور است.

تازه داشت روی آمریکا کم می‌شد! سنگین‌ترین فشارها را به یک ملت آورد و این ملت آخ نگفت و چه بسا به جاهای والایی رسید اما بعد از توافق ژنو ما یک خیانت تاریخی به نام خودمان ثبت کردیم!

ما به همه کشورهای آزاده در تاریخ خیانت کردیم. تازه مردم آزاده‌ی دنیا داشتند می‌گفتند: از تحریم آمریکا نترسید! ایران سی و اندی سال تحت سنگین‌ترین فشارها و تحریم‌ها بود هیچ اتفاقی نیفتاد. اما حالا چه می‌گویند؟ می‌گویند: از تحریم آمریکا باید ترسید! کشوری به عظمت ایران زیر بار این تحریم‌ها کمرش شکست! ما که کشور کوچکی هستیم!

تازه کشورهای پیشرفته داشتند به این نتیجه می‌رسیدند که: اگر بخواهیم زیر سلطه آمریکا باشیم شاید آمریکا هر روز بخواهد یک کشور را تحریم کند و ما باید به ساز او برقصیم. خیلی‌هاشان داشتند کم‌کم دهان به اعتراض می‌گشودند. وقتی آمریکا هر روز دستور جدید برای تحریم جدید به آن‌ها بدهد خوب تا حدی می‌شود تحریم کرد! بعد از آن دیگر می‌شود «بچه‌بازی»…

احساس می‌کنم همه زحماتمان به باد رفت. یعنی برگشتیم به روز اول انقلاب! آمریکا را جسور کردیم… او فهمید که می‌تواند با این چماق، هر چیزی از ما بخواهد! بلاشک همانطور که این روزها دارند رو می‌کنند، دفعه بعد نوبت «حقوق بشر آمریکایی» است! تحریم می‌کنیم، تا وقتی بی‌حجابی را آزاد نکنید، تحریم‌ها بیشتر می‌شود. بعد از آن لابد نوبت ماهواره و کم‌کم به مجاز شدن هم‌جنس‌بازی هم می‌رسیم…

نمی‌دانم… شاید اشتباه می‌کنم و به قول رئیس جمهور، کم‌سوادم. شاید هم به قول رهبری بعدها ثابت شود که «این یک نرمش قهرمانانه بود» (شاید یک تاکتیک که مردم آزاده‌ی دنیا از آن استفاده کنند). در مجموع نگران نیستم. تاریخ انقلابمان نشان می‌دهد که همه اتفاقات به صلاح کشورمان بوده. جایی که لازم بوده، خاتمی آمده و کمی جامعه را آزاد کرده تا از درون توسط به اصطلاح «آزادی‌خواه‌ها»ی شورشی منفجر نشود و کمی بین آن کسی که خودش را از ترس زیر چادر یا ریش قایم کرده و کسی که واقعاً انقلابی است مرزها مشخص شود. زمانی احمدی‌نژاد جسور آمده تا دنیا بفهمد که ما اگر بخواهیم، در سیاست خارجی چقدر با قدرت و نفوذ عمل می‌کنیم. زمانی یکی دیگر آمده و کمی به بعضی‌ها میدان داده تا بسازند آنچه باید بسازند… حالا هم لازم بود که کمی عقب بنشینیم که فعلاً به مردم فشار نیاید و کمی نفس بگیریم و انبارهایمان را در این فرصت چند ساله پر کنیم، بعد، احتمالاً طوفان در راه است!!!!!! 🙂

استاد منفور!

اتفاقات روزانه یک دیدگاه »

آخر هر ترم معمولاً ایمیل‌های قدردانی یا گاهی انتقاد و امثالهم می‌رسد اما از بین همه، این یکی که یک حقیقت است و خودم هم از نفرت دانشجوهای خاص از خودم مطلع هستم، برایم جالب بود:

با عرض سلام خدمت مدرس گرانقدر جناب آقای نیرومند
یک مطلبی رو میخواتم بگم، اینکه مدرسین و در کل کارکنان سه دسته هستن:
دسته اول اونقدری که پول میگیرن مایه نمیذارن. خیلی از دانشجو ها از این دسته خوششون میاد چون حال درس خوندن رو ندارن. ولی در واقع این دسته جزء خائن ترین افراد هستن.
دسته دوم کسایی هستن که همون قدری که پول میگیرن کار میکنن. دانشجوها نگاه معمولی به این دسته دارن و از اصطلاح بد نیست و یا خوب، استفاده میکنن. خدا خیرشون بده.
دسته سوم کسایی هستن که خیلی بیشتر از اون چیزی که میگیرن مایه میذارن. این دسته جزء منفورترین مدرسین نزد دانشجویان هستند. همیشه دانشجوها از این دسته به بدی یاد میکنن و کلی فحش و بد و بیراه نثارش میکنن. قانون جالبیه!

شما خوشحال باشید که جزء دسته سوم و منفورترین مدرسین هستید. البته در نگاه اکثر دانشجوها، نه در نگاه همه.
من با شما دوتا درس داشتم در دوره کارشناسی و شاهد زحماتتون بودم. نظرم نسبت به شما همیشه برعکس دیگران بود و همیشه ازتون دفاع میکردم.
خیلی تو فکرم بود که آخرین جلسه این ترم یه کادو کوچیک که بیشتر ارزش معنوی داره رو بهتون هدیه کنم ولی متاسفانه تو این دو سال حافظه برام نمونده. بعد از اتمام کلاس ها هم خیلی میخواستم یک ایمیل یزنم بازم یادم میرفت.
شکر خدا الان یادم بود.
در کل قدر دان همه زحماتتون هستم. در اصل شما نیازی به قدردانی کسی ندارید، چرا که این اعمال باعث رشد ارزش های انسانی میشه و نتیجه رو خود آدم میتونه شاهد باشه.
انشاءالله این روال براتون همیشگی باشه.
موفق باشید.

معمولاً اول ترم به کسانی که اولین برخورد را با من دارند این جمله را می‌گویم:

من برای دانشجوی طالب علم، احتمالاً بهترین و محبوب‌ترین مدرس عمرش خواهم بود و برای دانشجویی که بخواهد از زیر کار در برود و تنبلی کند، بدترین و منفورترین مدرس خواهم بود!! 🙂

ای کاش می‌شد برای دانشجو همه چیز را توضیح داد…

مثلاً گاهی شده که یک دانشجوی با استعداد را که در ترم به هر دلیلی نتوانسته خوب عمل کند و مفاهیم مهم را نگرفته، در یک درس مهم عمداً می‌‌اندازم (منظورم این است که مثلاً ۹ می‌شود و می‌توانم ۱۰ بدهم اما نمی‌دهم!). این کار چندین فایده دارد: اول اینکه ترم بعد، این درس برایش مرور می‌شود (من خودم مدیون دروسی هستم که در دانشگاه افتادم و دو بار پاس کردم! من ۲۰ واحد در دانشگاه افتاده‌ام! تقریباً همه ریاضی بوده. گذشته از اینکه من مرد عمل هستم و نه تئوری، اما می‌دانی اگر به خاطر تکرار این دروس، ذهن منطقی پیدا نمی‌کردم احتمالاً هیچ وقت برنامه‌نویس نمی‌شدم!؟). ثانیاً اینکه به غیرتش برمی‌خورد! معمولاً در ترم‌های بعد چنان درس می‌خواند که همه را شگفت‌زده می‌کند!

ای کاش می‌شد این‌ها را برای دانشجو توضیح داد…

یا مثلاً یک دانشجو که می‌دانم مغازه‌دار است و اهل درس نیست و به صلاحش هست که همان کاری که انجام می‌دهد را ادامه دهد و دست از سر درس بردارد، معمولاً اصلاً دلم نمی‌سوزد و خیالش را راحت می‌کنم… مثلاً به این اس.ام.اس از طرف یکی‌شان که سایه‌ام را با تیر می‌زند، دقت کن:

photo

خوب، این‌ها در نگاه اول «نفرت» به همراه می‌آورد اما تجربه‌ام می‌گوید که چند سال بعد تازه قدردان آن اتفاقات می‌شوند. من عجله‌ای برای «خوش آمدن» و «تشکر» دانشجو ندارم…

تقوی یعنی پرهیز، با حرکت

دین من، اسلام, نقل قول‌ها (احادیث، روایات و ...), نکاتی برای بچه حزب اللهی‌ها, نکته ۲ دیدگاه »

الان یک حاج آقایی دارد صحبت می کند، جمله جالبی گفت:
تقوا یعنی پرهیز، با حرکت نه پرهیز با سکون.
استدلال ایشان آیه ۲۷ سوره حدید بود:
رهبانیت مورد تأیید خدا نیست:
ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَىٰ آثَارِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّیْنَا بِعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَآتَیْنَاهُ الْإِنجِیلَ وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَهً وَرَحْمَهً وَرَهْبَانِیَّهً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغَاءَ رِضْوَانِ اللَّهِ فَمَا رَعَوْهَا حَقَّ رِعَایَتِهَا…

سپس در پی آنان رسولان دیگر خود را فرستادیم، و بعد از آنان عیسی بن مریم را مبعوث کردیم و به او انجیل عطا کردیم، و در دل کسانی که از او پیروی کردند رأفت و رحمت قرار دادیم؛ و رهبانیّتی را که ابداع کرده بودند، ما بر آنان مقرّر نداشته بودیم؛ گرچه هدفشان جلب خشنودی خدا بود، ولی حقّ آن را رعایت نکردند؛

دختران خوب، دختران بد

حنانه جان یک دیدگاه »

حنانه جان، دخترم، تا این لحظه قریب به هزار شاگرد مؤنث (دختر و زن) داشته‌ام و تک تکشان را از لحاظ وضع ظاهر و درس و زندگی زیر نظر داشته‌ام.
به تو اطمینان می‌دهم که موفق‌ترین، آرام‌ترین و محبوب‌ترین‌هاشان، محجبه‌ترین و مذهبی‌ترینشان بوده‌اند.
ای کاش می‌شد برایت درد و دل‌های بد حجاب‌ترین‌هاشان که قبل از طلاق برایم نوشته‌اند را اینجا بگذارم!
نمرات افتضاح “حواس پرت”‌ترین هاشان را بنویسم. .

حنانه جان، چشمانت را خوب باز کن! نکند خوابت ببرد! هر روز چندین بار به خودت آهسته سیلی بزن و از خودت بپرس: بیداری؟ حواست هست؟ می‌بینی؟ نکند بخوابی …

فعتبروا یا أولی الابصار (عبرت بگیرید‌ ای صاحبان دیده‌های باز)

_________
همین حالا شاید ده نمونه خوب و بد در ذهنم هست اما نمونه اخیر را می‌گویم:
در یکی از دانشگاه‌ها تقریباً هر هفته در راهرو نگاهم به یک دانشجوی ولگرد می‌افتاد که وضع بسیار افتضاحی داشت! لباس بسیار تنگ، آستین‌های بالا زده (که لابد بگوید ما خانه‌مان “مو-بر” داریم) و …
چند بار با خودم گفتم این اگر دانشجوی من می‌بود قطعاً سر کلاس راهش نمی‌دادم چون حواس همه را پرت می‌کرد … روز امتحان عملی یکی از درس‌ها دیدم این هم آمده داخل! فهمیدم شازده دانشجوی خودم بوده اما یک جلسه هم سر کلاس نیامده.
گفتم مشکلی نیست، لابد مباحث را بلد بوده و نیاز نبوده کلاس بیاید. سؤال عملی را مطرح کردم و بعد از دقایقی رفتم نتیجه‌ها را ببینم … به سیستم این دانشجو که رسیدم دیدم یک بوی تعفنی از او می‌آید مانند همان بوی تعفن دختران و پسران بی‌بند و بار. نفسم را حبس کردم و خواستم نتیجه را ببینم که دیدم هنوز هیچ کاری نکرده! آمدم با عصبانیت و تعجب به صورتش نگاه کنم که دیدم چه صورت زشتی با آن جوش‌ها (که معمولاً روی صورت این نوع دختران و پسران پر می‌شود و وارد جزئیاتش نمی‌شوم) داشته و از دور معلوم نبوده!
موقع نمره دادن، تنها کسی که از درس به آن سادگی افتاد، او بود. نمرات دروس دیگرش را بررسی کردم، دیدم خوشبختانه این ترم اخراج خواهد شد …!

روزهای بی‌تولیدی…

اتفاقات روزانه هیچ دیدگاه »

مدتی هست که تولید نرم افزار نداشته‌ام، حسابی کفری‌ام!

دائم سیستم‌های مد نظرم از جلو مغزم رژه می‌روند اما فرصت کار روی آن‌ها نیست 🙁

خدایا! زودتر عید را برسان که کلی کار داریم… (إن شاء الله)

امید من! تو خودت را بساز، دنیا ساخته می‌شود…

امید نامه, نکته ۲ دیدگاه »

امید من!

تا می‌توانی هدفت ساخت خودت باشد و نه هدایت دیگران… اصلاً «ساختن خود» مساوی است با «هدایت دیگران».

و بدان که گاهی «هدایت دیگران» لازم دارد که تو مدت‌ها روی خودت کار کنی! یک سال، دو سال، سه سال، شاید بعد از ده سال ببینی آن کسی که می‌خواستی با لفاظی هدایتش کنی، با زیر نظر داشتن تو در این ده سال، حالا مطمئن شده است که راه تو درست است… و حالا وقتی راه تو را پذیرفت، بعید است به همین راحتی‌ها دست بردارد…

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

چند روز پیش یک بیننده از بک حاج آقای بسیار دوست داشتنی در تلویزیون پرسید: من هر کار می‌کنم شوهرم نماز نمی‌خواند، خمس نمی‌دهد و خلاصه به دین پایبند نیست. چه کار کنم؟

من منتظر بودم ببینم آن حاج آقا فی البداهه چه می‌گوید!؟

هر چند حاج آقا فقط چند ثانیه فرصت داشت اما چه جواب جذابی داد:

گفت هر چه می‌خواهید شوهرتان انجام دهد، خودتان بهترش را انجام دهید… مثلاً شما پایبند باشید که حتی کمترین مالی هم که از شوهر می‌گیرید، خمسش را بدهید و قبض آن (که در اصطلاح به آن «رسید بندگی» می‌گویند) را به او نشان دهید… شما نماز شب بخوانید، او نمازهای واجبش را خواهد خواند…

خودم این موضوع را تجربه کرده‌ام. گاهی مثلاً به یکی گفته‌ام فلان راه بهتر است. می‌بینم قبول می‌کند اما دلش واقعاً قبول نمی‌کند و به مرور به مسیر اولش برمی‌گردد. اما وقتی کار به کارش ندارم و فقط به خودم مشغول می‌شوم، بعد از چند سال وقتی می‌بیند که مسیری که می‌روم نسبت به مسیری که او می‌رفته زودتر و بهتر به مقصد می‌رسد، با من هم‌مسیر می‌شود… فقط فرقش این است که این بار خودش خواسته و تحمیل و غیره در کار نبوده، پس ماندگارتر خواهد بود… (انسان‌ها روی تصمیم خودشان بیشتر پافشاری می‌کنند تا توصیه دیگران)

شاید نمونه بارز این منش، آیه الله بهجت باشد. چه کسی دیده او مانند دیگران منبر برود و نصیحت و غیره؟ او فقط خودش را ساخت. حالا وقتی بعد از ساختن خودش حتی یک جمله هم که بگوید، همان یک جمله انقلاب ایجاد می‌کند. مثلاً من عاشق این جمله‌اش هستم و الان همراه با عکس ایشان روی دیوار سمت راستم است:

اگر کسی مقید باشد نماز اول وقت بخواند به جایی که باید برسد، خواهد رسید.

الهی! ما فقط تو را داریم…

الهی نامه من هیچ دیدگاه »

الهی! ما فقط تو را داریم… مواظب خودت باش!

(یک الهی طنز از برنامه «قند پهلو» شبکه آموزش – جمعه‌ها شب)

هر کس چیزی را دوست داشته باشد…

الهی نامه من, نقل قول‌ها (احادیث، روایات و ...) یک دیدگاه »

«اللهم اجعل لسانی بذکرک لهجاً» [۱]

که گفته‌اند:

«مَن أحبَّ شیئاً، لَهِجَ به لِسانَه» [۲]

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[۱] بخشی از دعای کمیل به معنی: خداوندا! زبانم را به ذکر خودت عادت بده. (آنقدر که بگویند لهجه‌اش به ذکر خدا عوض شده!)

[۲] سخن عجیبی از امام علی(علیه السلام) به معنی: هر کس چیزی را واقعاً دوست داشته باشد، زبانش دائم آن چیز را یاد می‌کند. (انگار لهجه‌اش به یاد آن چیز عوض شده)

عجب سخن عجیبی است! مانند همه سخن‌های عجیبِ عجیب‌ترین انسان عالم! (امام علی)

ای عجیب کننده ساده ها و ساده کننده عجیب ها!

Uncategorized هیچ دیدگاه »

الهی! تو آنی که موضوع عجیبی همچون “سفر به کره ماه” را در عرض چند سال، در نظر انسان ها ساده و پیش پا افتاده می کنی و هزاران سال است که انسان ها را برای موضوع ساده ای چون “گفتن <بابا>ی کودکشان” متعجب و ذوق زده!

فکر و خیال هایی برای چهار روز مانده به دفاع

اتفاقات روزانه ۹ دیدگاه »

امشب از آن شب هاست که خوابم نمی برد! نشان به آن نشان که ۱۱:۴۵ آمده ام به رخت خواب و الان ۱:۳۰ شب است 🙁
می دانی چرا!؟
چون دوشنبه (۳۰ دی ۹۲) جلسه دفاع از پایان نامه ارشدم است!
چند روز پیش نسخه نهایی پایان نامه را برای استاد راهنما فرستادم. امشب گفت زنگ بزن. زدم… چقدر خوشش آمده بود! کلی تعریف و تمجید که پایان نامه ات با همه پایان نامه هایی که دیده ام فرق می کند. قلمت حرف ندارد.. برایش زحمت کشیده ای.. فقط خواهشی که دارم این است که حتماً مقاله کن و به دو مجله ای که لینک می دهم بفرست، حیف است که در حد پایان نامه تمام شود! و خلاصه از این جور دلداری ها 🙂
با اینکه کار من ارائه است و کمتر دچار استرس می شوم اما بدفرم ذهنم درگیر جلسه دفاع شده. می خواهم آنقدر عالی شود (إن شاء الله) که مانند دوره کارشناسی در درس شیوه ارائه، که وقتی به عنوان آخرین گروه ارائه دادیم، استاد بالا رفت و گفت: از بین شما ۵۰ نفر هیچ کدامتان اعتماد به نفس و تسلطی که نیرومند داشت را نداشتید!
فعلاً یک پاورپوینت ساخته ام در حد لالیگا!!
دارم جملاتی که باید بگویم را مرور می کنم! و اینکه با ماشین خودم بروم کرمانشاه؟ یک روز زودتر بروم؟ برای اساتید باید آبمیوه بگیرم؟ در ارائه آنها را چطور مورد خطاب قرار دهم؟ عزیزان؟ اساتید؟ سروران؟ “ببینید” به کار ببرم؟
و خلاصه هزار فکر دیگر…
این وسط فکر ساخت بازی و خرید قلم نوری و استخدام چند همکار و تصمیم در مورد توقف تستا یا تدریس و صد فکر دیگر (+ یک پشه که تا دیده امروز هوا گرم شده، آمده خونخواهی پدر و جد و آبادش که به خاطر سردی هوا این مدت از جیب خورده اند و پدرم را درآورده) اجازه خوابیدن نمی دهد:(
گاومان هم زایید! ساعت ۱:۵۷ است و این یعنی سه دقیقه دیگر کامپیوتر روشن می شود تا دانلود شبانه را شروع کند! با این حساب تا اذان صبح با چشمانی پف کرده و مغزی پر از فکر هستیم خدمت دوستان! (منظورم پشه ها بودند)

نقشه اى براى ساخت یک بازی

اتفاقات روزانه ۲ دیدگاه »

مدتی هست که دارم در ذهنم نقشه ی ساخت یک بازی آنلاین را می کشم که ممکن است خیلی ساده باشد اما کاربر در حین بازی، یک دوره دروس اخلاق اسلامی را مرور خواهد کرد!
خیلی خیلی صدا خواهد کرد! حالا منتظر باشید و ببینید! (إن شاء الله)
دعا کنید فرصتش دست دهد…
_________
این هم برود کنار Robi:
http://aftab.cc/article/1160
می بینی؟ این همه ایده را دارم فدای یک مشت چرک دست می کنم! (خاک بر سرم!! 🙂 ) (روزی چند بار این جمله را به خودم می گویم!!)

تأثیر آنچه می خوانیم و می شنویم

Uncategorized ۲ دیدگاه »

به صورت دوره ای، سخنرانی های سخنرانانی مثل استاد عابدی، آیت الله مجتهدی تهرانی، استاد عالی، استاد پناهیان، استاد قرائتی و … را روی فلش ماشین می ریزم و مثلاً یک ماه یا دو ماه، هر روز سخنرانی یک سخنران خاص را گوش می کنم.
تازگی ها متوجه شده ام که به طور عجیبی در آن مدتی که سخنرانی های هر کدام را می شنوم، رفتار و تفکرات و نوشته هایم مطابق با روحیات و گفته های آن سخنران شده است. مثلاً مدتی که سخنرانی استاد عابدی را می شنوم، به نوعی با نگاه اصولی و فقهی به مسائل نگاه کرده ام، مثلاً روضه های ایشان را دیده ای؟ باید طبق یک اصل (و نه احساس) گریه کنی… کمتر شوخی کرده ام و بیشتر گریه…
یا مثلاً مدتی که سخنرانی های آیت الله مجتهدی را می شنیدم، به شدت شوخی کردن ها و لطیفه گفتن هایم اوج گرفت (تا حدی که اصلاً راضی نبودم). در کل شادی مفرطی در زندگی داشتم. (مرحوم، در روز عاشورا هم دست از شوخی و جوک برنمی داشت!)
در مجموع، کمی احساس خطر کردم.
نباید بیش از حد تأثیر بگیرم. شاید لازم باشد سخنرانی ها را مخلوط کنم و درهم گوش کنم! نمی دانم!؟ تست می کنم ببینم خوب است یا نه.
با یکی از دوستان در این مورد بحث می کردیم، می گفت برای من هم اتفاق افتاده که چند بار تأثیر افراطی از یک سخنرانی یا سخنران، برایم بد تمام شده.
کمی احساس خطر کردم…

امید من! بگذار زمان برود

امید نامه, نکته یک دیدگاه »

امید من، در برابر گذشت زمان مقاومت مکن. تو قادر نخواهی بود که زمان را متوقف کنی. بخواهی یا نخواهی تا ساعاتی دیگر صبح فردا از راه می رسد و بخواهی یا نخواهی، صبح، شب می شود. بخواهی یا نخواهی، جوان می شوی و بعد، میانسال و کم کم پیر…
تو در کارها، نهایت تلاشت را کن و بگذار زمان نیز کار خود را کند. نگران گذشت آن نباش که همین نگرانی یعنی از دست دادن زمان.

Powered by WordPress
خروجی نوشته‌ها خروجی دیدگاه‌ها